الا ای اهل ایران بنده عضو حزب هیهاتم !!
الا ای اهل ایران بنده عضو حزب هیهاتم
گهی پیر خردمندم ، گهی رند خراباتم
گهی اهل کراماتم ، گهی اهل کراواتم
گهی منگم ، گهی لولم ، گهی محوم ، گهی ماتم
دموکراتم ، دموکراتم ، اگر خواهی اهل حزب هیهاتم
الا ای اهل ایران بنده عضو حزب هیهاتم
گهی پیر خردمندم ، گهی رند خراباتم
گهی اهل کراماتم ، گهی اهل کراواتم
گهی منگم ، گهی لولم ، گهی محوم ، گهی ماتم
دموکراتم ، دموکراتم ، اگر خواهی اهل حزب هیهاتم
کارهای اداری بنده
صبح کزخواب می شوم بیدار /می زنم آب برسر و رخسار
می گذارم نماز بر در حق /همچو مومن ترین نماز گزار
بعد از آن با شتاب می پوشم/کفش وپیراهن وکت و شلوار
اولِ صـلح و آخـرِ جـنـگ است
صلـح نزدیک گشت ودیـگر بـار
می رسد هی به گوش از بازار
مـژده ی ورشکستن تـجـار
تـاجـران زمـخـت و نـاهـنـجـار
در حقیقت کمیتشان لنگ است
اولِ صلح وآخرِ جنگ است
آتش فتنه چون که زد ،شعله به خان ومان من
عاقبت از گرسنگی به لب رسید جان من
رفت به چرخ هفـتـمـیـن نعره ی الامان من
کجاست آب و دانه ام ؟کجاست آش ونان من ؟
گندم و نان من کو؟ لپه ی آش من چه شد ؟
لخت و برهنه مانده ام ،سهم قماش من چه شد ؟
ای قوم به حج رفته کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار بدیوار
در بادیۀ سرگشته شما در چه هوایید
به جنت جنگ آدم بود و شیطان
خدا هم عذرشان را خواست از دم
فـرو آوردشـان در خـاک فـرمـود
جهنم با بهشت ایـنـجـاست توأم
با دوستی که اهل هنر بود ومرد کار
گفتم بگو که علت بیکاری تو چیست ؟
حالی تباه داری و روزی چو شب سیاه
الحق به حال و روز تو باید بسی گریست
من از شبهای تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیرو پلنگ از این همه روباه می ترسم/
مرا از جنگ رودروی در میدان گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه می ترسم/
کسی باید قلم در دست گیرد
که ذاتش مظهر مهر و وداد است
از آن صاحب قلم باید حذر کرد
که فکرش مایه ی ِ بغی وعناد است
تاشدم مرد سیاسی ،حال و روزم خوش تر است
ز آنکه دنیای سیاست عالمی جان پرور است
غوطه چون غواص در بحر سـیـاست می زنم
چون در این دریا ، به دستم هرچه اید گوهر است