طنز؛ کارهای اداری بنده
کارهای اداری بنده
صبح کزخواب می شوم بیدار /می زنم آب برسر و رخسار
می گذارم نماز بر در حق /همچو مومن ترین نماز گزار
بعد از آن با شتاب می پوشم/کفش وپیراهن وکت و شلوار
رو به سوی اداره می آرم /فکر خدمت به خلق کرده شعار
کارهای اداری بنده/ می شود پشت هم دوباره قطار
در پس میز پیشخدمت را / می کنم از برای چای احضار
بعد یک قطعه نان شیرینی/می کشم پیش و می کنم نشخوار
بعد سیبی و موزی و پرتغالی/چون نبود ویتامین به جان زند شرار
بعد از این گونه خوراکی های مُدِر/ به توالت روم پی ادرار
آیم از آن مکان برون و روم / پیش مسئول قسمت آمار
تا بپرسم از او :جناب شغال/ چند مرغ وخروس کرده شکار؟
القصه می کنم در حضور او یکچند/غیبت از بایگان ودفتر دار
من کنم پشت این و آن غیبت/ او کند بار این و آن لیچار
گویم از رویدادهای جدید / بنده را نیز بیخبر مگذار
گوید آقای پیزری زاده/ گشته در زورخانه سردمدار
ناگهان بین راه ، می افتم /به خیال عیادت بیمار
حال ماشین نویس می پرسم/که به سردرد مزمنی است دچار
بعد پشت میز خویش آیم/ شادمان و شکفته چون گلنار
احظه ای چند می کنم بازی/با قلم ، یا مداد ، یا خودکار
می کشم با مداد بر کاغذ/ عکس یک گنبد و چهار منار
هرکه پرسد چه می کنی؟گویم: /می زنم لطمه بر نوشت افزار
مگسی را زپیش می رانم /که نشسته است بر سرم دو سه بار
به زن خویش می زنم تلفن /تا ببینم چه پخته بهر نهار
یا به بزاز می کنم تلفن /که بگیرم سه متر از او چلوار
ناگهان وارد اتاق شوند /احمد آقا و جعفر و جبار
می نشینندو می کنند سخن/از غم یار،یا زوضع دیار
یکی گوید از چه روی آخر/نرخها را نمی کنند مهار ؟
یکی گوید زغرش توپ / دیگری گوید: ز نغمۀ تار
این یکی بحث می کند که چرا /نیست قداره مصدر غدار ؟
یا چرا گاومیش بی دنبه است /لیک میش است دنبه اش پروار
یا چرا غربیان به دوز و کلک / شرقیان را کنند استثمار ؟
چونکه رفتند می شوم خوشحال/که اتاق است خالی از اغیار
سر خود در دودست می گیرم/ میشوم محو عالم افکار
می کنم یاد از آن طلبکار / که گزندم چو عقرب جرار
یا زن خویش آرم به یاد که نیست /لنگه اش زیر گنبد دوار
می کنم فکر کآن نگار عزیز/کاش می کرد شب زخانه فرار
ناگه می کنم فکر این که علت /چیست حقوقم کم است وبیمقدار
لابد از من رئیس ناراضی است /چون به دستش نداده ام افسار
یا که علت این است ،ما عضو حزب/ریالیم نه همچون آقا عضو حزب دلار
) آخر الامر نتیجه این است(
هرکه از دار و دستۀ آقا نیست / از اضافات هم نیست برخوردار
بعد از این افکار روزنامه ای می خوانم /تا که آگاه گردم از اخبار
بعد کوشم به حل یک جدول/ که کند هوش مرد را سرشار
مدتی فکر می کنم کآن چیست/که سه حرف است ونام اوست مزار
یاچه حیوان که اولش گاف است/چون حمار است لیک نیست حمار
ناگهان قطع می کند تلفن /رشتۀ فکر بنده را ناچار
مادرم می زند به من تلفن/دعوتم می کند به آب دوغ و خیار
گوید:این جا به روز جمعه بیا /لیک با خود عیال خویش میار !!
آخر وقت گشته وباید /خوش خوشک شد به خانه راهسپار
الغرض در اداره تا هستم
من همه کار می کنم جز کار
توفیق 49/9/6
به ماهم سربزنید