فلسفه افلاطون و ارسطو همان طور که در یونان وجود داشت به ایران منتقل نشد
شعر و فلسفه در یونان:
مردمسالاری و رأیگیری در میدان آتن انجام میشد. پس در همان زمان، آنچه در یونان باستان، قدرت ایجاد میکرد، خطابه بود. تمام جوانان یونانی میکوشیدند در خطابه توانا باشند….. در این زمان سقراط متوجه شد آتن در دست عدهای لفاظ افتاده است. بههمیندلیل بیوقفه در خیابانها به بحث درباره مسائل گوناگون میپرداخت و جوانان را با پرسشهایش به چالش میکشید
کریم مجتهدی در
نشست «کلیاتی در باب نسبت ادبیات و فلسفه»: در یونان باستان شعر هومر از حیث فلسفی
حرف اول را میزد و همین گفتارهای حماسی بودند که به گفتار انسان و فلسفه معنا میدادند.
در این میان چهره سقراط بسیار مهم است، اما مانند بسیاری از یونانیان باستان نوشتهای
از خود ندارد چون آنها الزاما قصد نداشتند مؤلف باشند و خود را موظف میدانستند
فرهنگشان را پاس بدارند. وقتی سقراط را محاکمه کردند، او از خود دفاع نکرد و آن را
فرصتی دانست که بار دیگر بگوید من یک معلمم. در رساله فایدون دوستداران او شرایط فرار
او را فراهم میکنند. در این رساله، مسئله خلود نفس مطرح میشود که یک شاهکار است
و هر جملهاش، منطق خاصی دارد و هریک بهنوعی رد و اثبات میشود. در این زمان
سقراط و افلاطون و افرادی که خود را فیلسوف میدانستند، معتقد بودند باید بیشتر به
علم و عقل پرداخت تا به شعر. این مسئله در دوره مردمسالاری پریکلس که معروف به
دوره سوفسطایی پریکلس است قابل ملاحظه است. جمعیت آتن در آن زمان حدود ۴۰۰ هزار نفر بود که در حدود ۲۰۰ هزار نفر از آنها برده بوده و حق رأی
و کار نداشتند و زندگیشان وابسته به حمایت یک شهروند آتنی بود. از جمعیت باقیمانده،
۷۰ هزار نفرشان خارجی بودند که میتوانستند
تجارت کنند، اما باز هم مشروط به حمایت یک آتنی از آنها. از ۱۳۰ هزار نفر باقیمانده، حدود ۵۰ هزار نفرشان زن بودند که آنها نیز حق رأی نداشتند و بخشی از ۷۰ هزار نفر باقیمانده هم به سن بلوغ نرسیده بودند. بنابراین
درحدود ۴۰ هزار نفر از اهالی آتن؛ یعنی یکدهم
جمعیت شهر حق رأی داشتند و مردمسالاری را دایر میکردند. همانطور هم که میدانید،
این مردمسالاری و رأیگیری در میدان آتن انجام میشد. پس در همان زمان، آنچه در یونان
باستان، قدرت ایجاد میکرد، خطابه بود. تمام جوانان یونانی میکوشیدند در خطابه
توانا باشند. بههمیندلیل تعداد زیادی خطیب و آشنا به صنایع سخن از اطراف یونان
به آتن میآمدند و جوانان را آماده سخنوری میکردند. هر جوان یونانی نصف روز را
باید به ورزش و نصف دیگر را به کارهای خطابه و سخنوری میگذراند. در این زمان
سقراط متوجه شد آتن در دست عدهای لفاظ افتاده است. بههمیندلیل بیوقفه در
خیابانها به بحث درباره مسائل گوناگون میپرداخت و جوانان را با پرسشهایش به
چالش میکشید؛ عکسالعملی که به نظر میرسد تاحدودی طبیعی بود. بعد از سقراط،
افلاطون شعر حماسی را نفی نکرد و حتی تأکید داشت استفاده از آن برای تربیت
شهروندان لازم است. البته من نیز
از شعری که یأس و ناامیدی در آن باشد بیزارم و شاید اینطور بتوان اندیشه افلاطون
را توجیه کرد، اما ارسطو، روح شاعرانهای دارد. در آثار ارسطو هیچ اثری از آثار
اسطورهای نیست. او درواقع فن شعر را بهعنوان یکی از صناعات خمسه میداند.
فلسفه و ادبیات در شرق
و غرب تفاوتهای بسیاری با هم دارند. در شرق منظومههای ما محتوای عرفانی دارند،
در صورتیکه در غرب محتوای عقلی حاکم است. فلسفه افلاطون و ارسطو همانطور که در یونان وجود داشت، به
ایران منتقل نشد، بلکه هر دو با هم توأم شده و به ایران رسیدند؛ بهعنوانمثال رساله
اثولوجیا متعلق به ارسطو نیست و درواقع افلاطون و ارسطو هر دو به مقداری در آن خلط
شدهاند. در اثولوجیا سه اقنوم احد، عقل و نفس به علل چهارگانه ارسطو تبدیل شدهاند.
این نشان میدهد در آن عصر افرادی که این کتابها را ترجمه میکردند تمایل به
تبیین هر دو گرایش داشتند. درکل، فلسفه ما عرفانیتر است در صورتیکه فلسفههای
جدید غرب علمی هستند. ازاینرو، شاید بهترین راه برای بیان فلسفه ارسطو، منظومههای
شعری ما باشداینجا.