لخت و برهنه مانده ام سهم قماش من چه شد ؟
آتش فتنه چون که زد ،شعله به خان ومان من
عاقبت از گرسنگی به لب رسید جان من
رفت به چرخ هفـتـمـیـن نعره ی الامان من
کجاست آب و دانه ام ؟کجاست آش ونان من ؟
گندم و نان من کو؟ لپه ی آش من چه شد ؟
لخت و برهنه مانده ام ،سهم قماش من چه شد ؟
رخت و لباس می شود چو پاره پاره بر تنم
یواش دسـت می بــرم به جالـبـاسـی زنــم
از سر رخت کهنه اش ، یک دوسه تکه می کنم
بدین وسـیـله مدتــی وصلـه بـه جامــه می زنم
یکی بگه به داش (حسن)؛خرج معاش من چه شد ؟
لخت و برهنه مانده ام ، سهم قماش من چه شد ؟
شب زنم از گرسنگی مرا کــتــک زیاد زد
در عقب ستمگران نعره ی مرده باد زد
از سر خشم مشتها بر من بی سواد زد
چون سگ هار دمبدم نعره کشید وداد زد
گفت که من گرسنه ام ، نان لواش من چه شد ؟
لخت و برهنه مانده ام ، سهم قماش من چه شد ؟
همیشه کار گر شود دچا ر حسرت و محن
به جرم این که می کند خدمت مادر وطن
بهر وطن چه روزها که ریختم عرق ز تن
چه کرده ام که نیست کس به فکر حال وروز من ؟
حاصل رنج بنده کو ؟مزد تلاش من چه شد ؟
لخت و برهنه مانده ام سهم قماش من چه شد ؟
توفیق 29/10/22