سـوءِ تـربـیـت
آنکه خود را خیر خواه خاندان بنده خواند
تحفه بهر بنده تریاک وحشیش آورده بود
گرشبان حسن سیاست داشت اندر کار خود
آنکه خود را خیر خواه خاندان بنده خواند
تحفه بهر بنده تریاک وحشیش آورده بود
گرشبان حسن سیاست داشت اندر کار خود
.
ساعتی با دیوانگان
پِیِ سِیر ؛فارق ز اندوه وغم
نهادم به دارالمجانین قدم
مگر ساعتی پیش دیوانگان
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی !
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا :شیخا هر آنچه گویی هستم
امّا تو چنان که می نمایی هستی ؟!
اقامت درجهنم
مرد را در عالم مردی شهامت لازم است
بهر هر جنسی در این دکان علامت لازم است
در خور کیفر بود آن کس که زشتی پیشه کرد
گفت شبی یکی مرا:« به که تلاشها کنی،
بهرمقام و رتبه ای روی چوسنگ پا کنی،
دست زنی به هردری نه شرم ونه حیاکنی!»
بگفتمش:عزیزمن،نصیحتم چراکنی
به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بی کفن خفته است در خاک
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
خواجه عبدالله انصاری:
با بدان بدی کردن سگ کاری است
با خوبان خوبی کردن خر کاری است
با بدان خوبی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است .
اوضاع جهان است همچو ،یا که درجهان مائیم همچو
در دیاری که بدان مملکت جم گفتند /
وکلا را همه استاد به پف نم گفتند
وزرا را همگی میرزا قشمشم گفتند /
هرچه گفتند بدین طایفه ی بد ،کم گفتند
مثل دولت ومجلس چه بود ؟سنگ و سبو /