شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ب.ظ
ساعتی با دیوانگان
.
ساعتی با دیوانگان
پِیِ سِیر ؛فارق ز اندوه وغم
نهادم به دارالمجانین قدم
مگر ساعتی پیش دیوانگان
بیاسیم از کید فرزانگان
که دیوانه خود هر چه دارد خطر
بوَد عاقل از آن خطر ناک تر
از آن ،گر که یک لحظه بینی شکنج
ازین دیده ای سالها درد و رنج
اگر آن دهد همدمی را عذاب
کند فکر، این عالمی را خراب
از آن می توان زود سر تافتن
از این کی رهائی توان یافتن ؟