اوضاع جهان است همچو ،یا که در جهان مائیم همچو
اوضاع جهان است همچو ،یا که درجهان مائیم همچو
در دیاری که بدان مملکت جم گفتند /
وکلا را همه استاد به پف نم گفتند
وزرا را همگی میرزا قشمشم گفتند /
هرچه گفتند بدین طایفه ی بد ،کم گفتند
مثل دولت ومجلس چه بود ؟سنگ و سبو /
گربیک بزم عروسی است ،به صد بزم عزاست /
بین یک طایفه نا کام ،یکی کامرواست
اینهمه ضدّ ونقیضی که دراین جاست کجاست ؟
/این یکی را بسرخوان ، پلو ومرغ براست
دیگری را نه لب نانی ونه نان ولبو
/اوضاع جهان است همچو،یا که در جهان مائیم همچو
تا فلان احمق دلّاله بود جزء دوّال
/قیمت گوهر ودُرّ است کم از سنگ وسفال
شیر این بیشه ، بُوَد پیشۀ اوشغل شغال
/جاهل جاه طلب ،با همۀ جاه وجلال
نشناسد به علی ،فرق سمن از سمنو
میوۀ مردم داناست انار گس وبس
/سیب افراد تواناست بهِ نارس وبس
بر سرماست همان جای هما ،کرکس وبس
/این یکی راست لحاف وتشک از اطلس وبس
دیگری را نه لحاف وتشکست ونه پتو
/اوضاع جهان است همچو ،یا که در جهان مائیم همچو
بینوا فاطمه عمری به تجرد سر کرد
/ تا فلان رند به تورش زد واو را خر کرد
خویش را عاشق وی جازد و او باور
/در چهل سالگی آخر چو بدو شوهر کرد
تازه فهمید که افتاده به چنگ دو هوو
/اوضاع جهان است همچو ، یا که در جهان مائیم همچو
توفیق -20/10/23