سرنوشت پزشک احمدی !!!!!!
رسید آن روزی که روزنامهفروشها داد میزدند: فوقالعاده! بهدارزدن پزشک احمدی! فردا در میدان توپخانه! فوقالعاده!!!!!
زیر
چوبه دار که ایستاده بود، فریاد میزد: «ای مردم من قاتل نیستم! یگانه گناهم اینه
که دستور مافوقم را اجرا کردهام! و حالا چون از همه ضعیفترم، همهچیز به گردن من
افتاده! قاتل اصلی سرتیپ مختار و خود رضاشاهه!»
غلامحسین بقیعی در کتاب «انگیزه:
خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده» آخرین لحظات زندگی پزشک احمدی را اینگونه
روایت میکند.
مردی کوتاهقد و لاغراندام که اغلب
پالتویی بلند میپوشید، موهای جوگندمی که غالبشان سفید بود و صورتی استخوانی و
چشمانی که هیچچیز را تداعی نمیکرد، نه خشم، نفرت و نه عطوفت.