پوپولیسم موعودگرا در بیان سعید حجاریان
زمانی که ساختار پاسخگوی ادعاها نباشد، شکاف «ما» و «آنها» پدید آمده، میان مردم و حکومت فاصله میافتد و پوپولیسم ظهور میکند.
) پوپولیسم موعودگرا خطرناکترین گونه پوپولیسم است؛ زیرا برای خود رسالت الهی قائل است(
حدفاصل سالهای (١٣٨٤-٩٢) دریچه جمعیت جوان به روی ما باز بود و سرمایه فراوانی نیز از قِبل فروش نفت به دست آوردیم، اما دریغ از ایجاد شغل. متأسفانه «پوپولیسم موعودگرا» همهچیزمان را بر باد داد؛ سرمایه ملی، سرمایه مادی و سرمایه معنویمان را. پوپولیسم گونههای مختلفی دارد که خطرناکترین آنها «پوپولیسم موعودگرا» است که آثار دیرپایی از خود بر جای میگذارد.
پوپولیسم چیست؟
پوپولیسم سرمایه آتی یک کشور را بهروز کرده و در زمان حال، بیآنکه مسئولیت تعهدات، وعدهها و چکهای بلامحل خود را بر عهده بگیرد، منابع را به قصد کسب پایگاه مردمی و جلب محبوبیت خرج میکند و از آنجایی که ذاتا ضدالیت است، در راستای تحکیم گفتمان خود، «یقهآبی» را علیه «یقهسفید» میشوراند و بهطور مستمر از تمایزات میان خواص و عوام سخن میگوید.
فرد پوپولیست برای مثال به منطقهای بیآب میرود و دستور حفر چاه صادر میکند و در واقع با اتکا به برق ارزان، ذخایر آب را از میان میبرد؛ در این قبیل فرایندها، رضایت مردم حاصل میشود، اما به قیمت تاراج منابع. یا میبینیم فرد پوپولیست نزد مردم بیمسکن میرود و در حالی که بسترها فراهم نیست، در بیابان پروژه مسکن انبوه را کلید میزند؛ در اینجا نیز مردم عاجلا راضی میشوند، اما نمیدانند مسکن مهر قابلیت سکونت ندارد و مآلا بر سرشان آوار میشود. بر همین سیاق، به همه دهکها یارانه میدهد و آن را پول امام زمان میخواند و قسعلیهذا. بنابراین میتوان گفت فرد پوپولیست دنبال مردم راه میافتد و منافع زودگذرشان را اجابت میکند. او برای تحقق وعدههای انباشته، رفقایش را استخدام میکند و در نتیجه دولت را فربه و ثروت ملی را حیفومیل میکند. لازم به توضیح است که واژگان «حیف» و «میل» به ترتیب به «ناکارآمدی» و «فساد» راجع هستند و لزوما برگرفته از ادبیات رایج نیستند. برای تقریب به ذهن، «حیف»ها شامل بهباددادن درآمد نفتی، بیکفایتی در ایجاد شغل، رشد منفی و همچنین تورم نزدیک به ٤٠ درصد و «میل»ها شامل انواع انگلهایی میشود که مدتها از بدن دولت ارتزاق کرده و سالها زمان میبرد تا دستگاه قضائی [اگر بخواهد و بتواند] ردشان را بگیرد و آنها به سزای اعمالشان برساند.
پوپولیسم موعودگرا چیست؟
پوپولیسم موعودگرا چنانکه ذکر شد، خطرناکترین گونه پوپولیسم است؛ زیرا برای خود رسالت الهی نیز قائل است؛ پوپولیستهای موعودگرا خود را مسیحایی قلمداد میکنند که از طرف خدا مأمور به رهانیدن مردم از آلام و رنجها شدهاند.
این نوع پوپولیسم حوزههای گستردهای مانند تفکر، زندگی، اخلاق، سیاست و... را در بر میگیرد. با وجود تعاریف و مصادیق در دو حوزه تاریخ و اندیشه بهزعم برخی نمیتوان تعریفی دقیق از پوپولیسم موعودگرا به دست داد.
برای نمونه فدوتوف، فیلسوف و الهیدان اهل روسیه، پوپولیسم موعودگرا را اینچنین تعریف کرده است؛ «همه چیز از خلق، همه چیز برای خلق».
وی توضیح میدهد: «در روسیه «همه چیز برای خلق» به معنی قربانیکردن همه ارزشهای فرهنگی در راه رفاه خلق است و «همه چیز از خلق» به این معناست که خلق خود را منشأ همه منابع تصور کنند، بهخصوص ارزشهای اخلاقی.» (٢:٢٧) ولی همین نویسنده تعریف خود را تا حدودی گمراهکننده خوانده و آن را مشابه تعریف کلاسیک از مفهوم دموکراسی میداند.
باری، با غور در دیگر تعاریف میتوان اینگونه گفت که در پوپولیسم موعودگرا مردم قدسی تلقی شده و در جایگاه خدایی مینشینند.
اساسا بذر پوپولیسم در کشورهایی با فرهنگ دینی و در غیاب احزاب سیاسی جوانه میزند؛ بهنحوی که شخصیتی کاریزماتیک در زمانهای که شکافهای اجتماعی به حداکثر خود رسیدهاند، در قامت منجی در میان مردمِ رهاشده و مأیوس ظاهر شده و آنها را هدایت میکند.
پوپولیسم موعودگرا با اصول و شعارهای ثابت، در لباسهای گوناگون و در کشورهای مختلف ظهور کرده است. چاوزیسم در میان موج سوم پوپولیسم آمریکای لاتین یکی از نمونههای آشنا برای مردم ایران است. هوگو چاوز با اتکا بر درآمد نفتی ونزوئلا و با هدف جلب رضایت فقرا، سیاست بازتوزیع ثروت را تحت عنوان «اقتصاد اجتماعی» در پیش گرفت. «این سیاستها شامل بازتوزیع ثروت، اصلاحات ارضی، دموکراتیکسازی محل کار و ایجاد تعاونیهایی بود که مالکانش، کارکنانش بودند و چاوز عنوان «مأموریت بولیوار[ی]» را برای آنها برگزیده بود... هزینههایی که او پیوسته در امور اجتماعی میکرد موجب شد پولی برای آینده باقی نماند.» (٣:٣٤٦) چاوز خود را نهتنها منجی ونزوئلا و آمریکای لاتین بلکه نجاتدهنده یک جغرافیا معرفی میکرد و بر اساس ثروت ملی و گرایشی که ذکر آن رفت، بر آن بود، غرب، کشورهای سرمایهداری و جهان را تحت نفوذ خود در آورد. از این رو آمریکا را دشمن اصلی خود قلمداد میکرد و مدام در شیپور دشمن خارجی میدمید و با ساختن دوگانههای «خدا و شیطان»، «حق و باطل» و... تنشهای داخلی و بینالمللی را افزون میکرد.
در نمونهای دیگر میتوان به نمونه رومانی و بهطور مشخص انتخابات سال ٢٠٠٤ این کشور اشاره کرد. در آن انتخابات چه در شعارهای رئیسجمهور منتخب و چه در شعارهای دیگر کاندیداها گرایش به پوپولیسم موعودگرا مشاهده میشود. برای نمونه میتوان به شعارهای کمپین انتخاباتی جیجی بکالی اشاره کرد که در آن از برگزیدگی مذهبی و رسالت الهی سخن گفته و حول شعارهایی مانند «قسم به خداوند، رومانی را خواهیم ساخت همانند خورشید در آسمان» یا «من [بکالی] رومانی را آنگونه که خداوند میپسندد، تغییر میدهم» مانور تبلیغاتی داده میشد. باسسکو پیروز آن انتخابات نیز برای خود چنین رسالتی قائل بود و در قامت مسیح، خود را منجی مردم رومانی معرفی میکرد. همچنین میتوان به نمونههایی دیگر از جنبشهای پوپولیستی موعودگرا مانند عثمان دن فودیو و محمد احمد المهدی نیز اشاره کرد؛ شخصیتهای متمهدی که یا از سوی مردم «مهدی» خوانده میشدند یا شخصا خود را «مهدی» معرفی میکردند.
پوپولیسم موعودگرایِ وطنی
برای آنکه نشان دهیم پوپولیسم موعودگرا چه آثار ماندگاری از خود بهجای میگذارد، به نمونهای وطنی در عصر مشروطه اشاره میکنیم. در ایران، از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی مناسبات زمینداری و روابط زمیندار-دهقان بالاخص در مناطق شمالی کشور دستخوش تحولاتی شد و تاجران و سرمایهگذاران خارجی رغبت بیشتری برای تجارت در کشاورزی، ماهیگیری و... نشان دادند. این امر، ورود شرکتهای خارجی، انعقاد قراردادهای طویلالمدت جهت برداشت و صادرات محصولاتی همچون چای، زیتون، ماهی، ابریشم و... را در پی داشت. مناسبات حاکم میان کارگر و کارفرما در این برهه، چندین اعتصاب و شورش را بههمراه داشت. این شورشها نخست از سمّاکان گیلان آغاز شد، سپس به دیگر اصناف سرایت کرد تا اینکه دست آخر دهقانان منطقه، علیه زمینداران و اربابان شوریدند و یکصدا گفتند دیگر به اربابان اجاره نمیپردازیم. در این هنگام انجمن رشت به موضوع ورود و در بیانیهای دستور پرداخت اجارهبهای عقبافتاده اراضی را صادر کرد؛ مجلس شورای ملی نیز اقدام دهقانان را محکوم و دستوری مشابه انجمن رشت صادر کرد. در این هنگام جمال شهرآشوب و رحیم شیشهبر، دو نفر از صنعتگران انجمن رشت بر خلاف نظر انجمن متبوعشان به میدان آمده و از دهقانان جانبداری میکنند و نهایتا از انجمن اخراج میشوند اما در مقابل، مورد حمایت دهقانان و صنعتگران گیلان قرار میگیرند.
ژانت آفاری، پژوهشگر ایرانی-آمریکایی در اینباره مینویسد: «...در خرداد ١٢٨٦، شهرآشوب برای تشکیل انجمن محلی به منطقه لشتنشا فرستاده و در آنجا بهعنوان حامی دهقانان ظاهر شد؛ ٤هزار گونی از برنجهای ارباب را میان آنان توزیع کرد و اجارهبها و مالیات هفتسال گذشته را بخشید. وی نهایتا خود را سیدجلالالدینشاه نامید و توده دو-سه هزارنفری را گرد خود جمع کرد.»
(٤:١٥١) دهخدا نیز ماجرای فوق را در صوراسرافیل ذیل یادداشتی با عنوان «ظهور جدید» اینگونه روایت میکند: «اگر به یک مسلمان ایرانی بگویند مؤمن آب دماغت را بگیر، مقدس چرک گوشَت را پاک کن، دشمن معاویه! ساق جورابت را بالا بکش کار به این اختصار برای این بیچاره مشقت و مصیبت بزرگی است! اما اگر بگویی آقا، پیغمبر شو، جناب، ادعای امامت کن، حضرت نایب امام باش، فورا مخدومی چشمها را با حالت بهت به دَوران میاندازد، چهره را حالت حُزن میدهد، صدایش خفیف میشود و بالاخره سینهاش را سپر تیر شماتت محجوبین، منافقین و ناقضین عصر میسازد، یعنی تمام ذرات وجود آقا برای نزول وحی و الهام حاضر میگردد، منتها در روزهای اول صدایی مثل دَبیبِ نَمْل یا طنین نَحْل به گوش آقا رسیده، بعد از چند روز جبرئیل را در کمال ملکوتیاش به چشم سر میبیند... عجب است، با اینکه امروز مزایای دین حنیف اسلام بر همه دنیا مثل آفتاب روشن شده، با اینکه آن همه آیات محکمه و اخبار ظاهره در امر خاتمیت و انقطاع وحی بعد از حضرت رسالت پناهی وارد گردیده، با اینکه اعتقاد به تمام این مراتب از ضروریات دین ماست، باز تمام این پیغمبران دروغی و نواب کاذبه همه دنیا را میگذارند و در همین قطعه خاک کوچک، که مرکز دین مبین اسلام است، نزول اجلال میفرمایند. یک نقطه اولی، یک جمال قدم، یک صبح ازل، یک من یظهره الله و یک رکن رابع در هیچ یک از کوهستانهای فرنگستان و در هیچ یک از دهات آمریکا به امر قانون و به حکم عمومیت معارف، قدرت ابراز یکی از این لاطائلات را ندارد و اگر هزار دفعه جبرئیل برای اظهار بعثت امر صریح بیاورد از روی ناچاری جواب صریح میگوید. اما ماشاءالله خاک پربرکت ایران در هر ساعت یک پیغمبر تازه، بلکه نعوذ بالله یک خدای جدید تولید مینماید و عجیبتر آنکه هم بهزودی پیش میرود و هم معرکه گرم میشود! ... برای اثبات همه این مراتب دلیلی واضحتر از این مکتوب نیست که از رشت رسیده و هر مسلمان صاحب غیرت را دچار حیرت میکند: سیدجلال وکیل معروف به شهرآشوب که چندیقبل در رشت به واسطه ارتکاب خلافی در حبس حکومت بود، زن و اطفالش با قرآن به انجمن ملی رشت آمده و خلاصی او را خواستگار شدند. وکلای انجمن برای ترحم به اطفال صغیر او محبوس را از حکومت خواسته و پس از اثبات تقصیر به مجازات خودش رسانده مرخصش کردند. سید استدعا کرد حالا که انجمن ملی مرا از حبس رهایی داده، باید در تمام عمر در خدمت همین انجمن باشم. وکلا هم اجازه داده سید مدتی مشغول خدمات انجمن رشت بود تا اینکه در لشتنشای جناب امینالدوله، رعایا به واسطه فقر و فلاکت به شورش و هیجان مجبور شدند. از طهران تلگرامی برای سد جلو بینظمی به انجمن رشت و جناب حاجی میرزا محمدرضا که طرف اطمینان انجمناند و قبولیت عامه دارند، به رفع غائله مأمور شدند و سیدجلال وکیل مزبور را نیز همراه بردند. پس از آنکه اندک سر و صورتی به کارهای آنجا دادند، حاجی میرزا محمدرضا به رشت مراجعت کردند و سیدجلال برای اینکه از امنیت آنجا کاملا مطمئن شود، در لشتنشا ماند که بعد از چند روز مراجعت کند. همین که حاجی میرزا محمدرضا مراجعت کردند، سید شهرآشوب خوابی میبیند که امام علیهالسلام فرمودهاند تو نایب من هستی و در مدت هفت سال که هنوز از غیبت من باقی است، از جانب من رئیس و پیشوای امتی، قول تو قول من، کرده تو کرده من است... کاغذ خیلی مفصل است ولی خلاصه مطالب این است که سید در مدت چند روز دوازده هزار مرید و معتقد پیدا کرده و مالیات هفتساله را به اهالی آنجا بخشیده و وعده داده است که عنقریب خود حضرت ظهور میکند و آن وقت دیگر هر چه فرمودند همانطور رفتار خواهید کرد. چندین دفعه از انجمن رشت کاغذهای سخت به شهرآشوب نوشتهاند، در جواب گفته آن کاغذها معنی ندارد و به اطمینان حمقا دلگرم است و هر دفعه هم امر کرده است که پنج تومان به حامل رقعه بدهند و عجب آنکه به محض فرمودن این یک کلمه صد نفر هر یک با پنج تومان حاضر میشوند که به حامل کاغذ بپردازند و بر یکدیگر در اطاعت امر آقا مسابقت بورزند». بنا به دیگر روایات، شهرآشوب در مدت حضور در منطقه لشتنشا بخشی از اراضی خاندان امینالدوله را نیز میان دهقانان و ساکنان منطقه تقسیم کرده است. از جنبش جنگل تا دوره پهلوی با نقشآفرینی افرادی چون خانم فخرالدوله و... مالکیت اراضی مذکور دچار تحولات زیادی شد اما تا چندین دهه عوارض حاتمبخشی شهرآشوب پابرجا ماند تا آنجا که حتی ردپای موضوع به دعاوی پس از انقلاب نیز کشیده شد. چنانکه میبینیم وقایع مورد بحث در مدتی محدود و در یک شهر کوچک رخ داد ولی آثار آن تا مدتها گریبان دولت مرکزی را گرفت.
حال با کمی تأمل میبایست این پرسش را مطرح کنیم که آثار فعالیت هشتساله دولت احمدینژاد، که نهتنها در یک کشور بلکه در سطح جهان صورت گرفت، چه زمان از میان خواهد رفت؟
رئیس دولت نهم، در انتخابات ریاستجمهوری سال ١٣٨٤، از سادهزیستی، عدالتخواهی و احقاق حق مردم سخن گفت و به زعم آقای مصباح یزدی با «دعاهای خاصی که به وجود مقدس حضرت ولی عصر (عج) شد» نهایتا در قامت منجی مردم بیپناه به پاستور ورود کرد. البته این گرایش و شیوه تبلیغی وی محدود به دوره تبلیغات انتخابات نبود؛ چنانکه فیالمثل پس از انتخابشدن اظهار داشت، نمیخواهد به کاخ ریاستجمهوری برود [و کاخنشین شود] هر چند مدتی بعد اظهار داشت، الزامات امنیتی و پارهای از مسائل وی را به عهدشکنی واداشته است. وی ، استراتژی «به میان مردم رفتن» را پیش گرفت و سفرهای استانی را کلید زد. شعار «همراهمردمبودن» احمدینژاد کارگر افتاد! آنگونه که وی در اجلاس شکرانه اتحاد دولت، قوه قضائیه و مجلس گفت: «امسال که گذشت به نیویورک رفتیم، سال قبلش سفیر ما گفت یکی از سناتورهای دموکرات میخواهد با شما ملاقات کند. آمد گفت فلانی ما در حزبمان تصمیم گرفتیم در انتخابات از همین شعارها و جهتگیریهای ملت ایران استفاده کنیم، بعد اسم برد، ما میخواهیم شعار عدالت، تحول، شعار همراهمردمبودن بدهیم. آیا شما حمایت میکنید؟ من به ایشان گفتم اینها حرفهای خیلی خوبی است. اگر شما واقعا دنبال اینها باشی، طبیعی است که ملت ایران حمایت میکند. نمیخواهم وارد جزئیات بشویم. بالاخره از این اتفاقات زیاد میافتد، جلسات زیاد است. میخواهم تراز ملت ایران را ببینید. نگاه جهان به ایران امروز و انقلاب اسلامی کجاست».
احمدینژاد در سیاست خارجی نیز شیوههای خاص خود را در پیش گرفت. چنان که یکی از نویسندگان مینویسد: «[احمدینژاد] کوشید بیش از آنکه سوژه اخبار باشد، به تولیدکننده خبر بدل شود.» (٥:٩٦٧) عملکرد رئیس دولت نهم استثنا و بیقاعده بود. او بنا به تعبیری استراتژی «شطرنج در مقابل کاسپاروف» را به کار بست و در مناسبات جهانی خلاف قواعد بازی و پیشبینیناپذیر عمل کرد؛ هولوکاست را افسانه نامید، از محو قریبالوقوع اسرائیل سخن گفت و حتی به تقابلی بزرگ در عرصه بینالمللی نیز اشاره کرد؛ تقابلی که مقدمه ظهور حضرت قائم است.
احمدینژاد ما را رها نمیکند
البته باید اشاره کرد در گفتار و سخنرانی رئیس دولت معجزه هزاره سوم کاربرد کلماتی مانند ظهور صغری، موعود، مسیح، مهدی و عباراتی مانند الهامات الهی و هدایت اولیا فراوان است؛ از سخنرانی در جمع علما و روحانیون آذربایجان غربی که از دیدار با علمای بزرگ مسیحی! و موعودیت در مسیحیت و اسلام پرده برداشته شد تا صدور پیام تسلیت برای مرگ هوگو چاوز که احمدینژاد بازگشت چاوز به همراه مسیح را بشارت داد! بنابراین نمیتوان اطلاق عنوان مزبور و تبلیغات متعاقب آن را ناآگاهانه و تصادفی قلمداد کرد.
رئیس دولت نهم در اقدامات زمینی خود نیز تلاش کرد حمایت سه گروه اصلی حامی دولت اصلاحات، جوانان و زنان و طبقه کارگر را به دست بیاورد. او به همین منظور از «وام ازدواج، ورود بانوان به استادیومهای فوتبال و...» سخن گفت و در ادامه برای تمدید حضور خود در پاستور به اقداماتی در حاشیه شهرها دست زد که بارها از آنها سخن به میان آمده است.
اکنون برای نشاندادن تبعات درازمدت اقدامات دولتهای نهم و دهم به نمونه میلیاردر نفتی استشهاد میکنیم. فردی گمنام به نام بابک زنجانی با پیشینهای نامشخص به اقتصاد کلان کشور و معاملات نفتی وارد شد؛ حمایت چندین عضو کابینه را جلب کرد، بر پایه بانکهای جدیدالتأسیس و اغلب کاغذیاش و همچنین بهرهگیری از دلالهای چندملیتی پیشنهاد «دورزدن تحریمها» را روی میز صاحبان تصمیم گذاشت. دولت روحانی از میزان بدهی، تعهدات و اموال زنجانی و همچنین امکان بازپرداخت بدهی او سخن گفته است؛ اما غرض از طرح این مثال آن است که فارغ از وصولشدن یا نشدن بدهی نفتی، براساس تصمیمی برآمده از یک بوروکراسی فاسد، چهره نهاد دولت و وزارتخانههای درگیر در داخل [و نزد مردم] و با مطرحشدن نام افرادی مانند رضا ضراب [و مناسبات فرامرزی]، وجهه و روابط بینالمللی جمهوری اسلامی فدای مدیریت جهانی شد؛ تاآنجاکه پس از گذشت چند سال از آن رخداد هنوز شاهد کشف ابعاد جدید پرونده هستیم؛ بیآنکه اساس موضوع شفاف شده باشد.
مؤخره
نتیجه آنکه پس از دولت روحانی نیز همچنان با گزاره «دوره احمدینژاد» مواجه هستیم. چه سکان دولت در دست اصلاحطلبان باشد، چه در دست اصولگرایان. متأسفانه باید گفت ریشههای پوپولیسم موعودگرا با آن همه عوارض پیدا و پنهان هنوز خشک نشده است و افرادی از قشرهای مختلف در پی آبیاری آن هستند. چنان که شاهد بودیم، رئیسجمهور سابق پس از اتمام دوره ریاستجمهوری، در تجمع هوادارانش در نارمک به ملاقات خود با نایب امام زمان اشاره کرد و گفت: «باید به سمت امام برویم. (زمزمه جمعیت حاضر: انشاءالله). عطر او پیچیده است. همه جای دنیا الان بحث امام است. اندیشمندان، صاحبنظران، حتی مردم عادی... یک زمان وقتی اسم امام میآمد، مقاومت میشد و انگ و برچسب میزدند. البته الان هم یک عده میزنند؛ ولی دیگر از اینها عبور کردهایم. الان شاهد استقبال هستیم.» (خبرگزاری ایسنا، ١٤ مرداد ١٣٩٢)
یکی دیگر از یاران بهاری نیز در همایش «خادم مظلوم» به صراحت اعلام کرد: «در آیندهای نزدیک احمدینژاد که در تبعیت از نیابت امام عصر (عج) سنگ وفاداری را به طور کامل گذاشت و وفادارترین و هوشمندترین پیرو امام زمان بود و نیابت او را تبعیت میکرد، انشاءالله در رجعتی دیگر همراه با امام عصر (عج) حکومت مطلوب را پیگیری خواهد کرد». (خبرگزاری فارس، ٣ تیر ١٣٩٢).
اکنون، خطر پیشرو
آن است که مردمی که زیر خط فقر قرار دارند، به هر پیشنهادی آری بگویند. افزایش متقاضیان
دریافت یارانه نقدی در دولت یازدهم حاکی از آن است که مردم به چشمانداز نهاد دولت
در ایران امیدی ندارند و تنها در امروزشان سیر میکنند. در این وضعیت با وجود آنکه
جامعه تا حد زیادی به لحاظ معرفتی آگاه شده؛ ولی ممکن است اسیر مسئله اقتصاد شود
و به پوپولیسم که در پوشش حامی و منجی عرضه میشود، آری بگوید. چنان که لاکلائو نیز با تفکیک میان ادعا (claim) و درخواست (request) بهعنوان دو سنخ متفاوت از
مطالبه میگوید، زمانی که ساختار پاسخگوی ادعاها نباشد، شکاف «ما» و «آنها» پدید آمده،
میان مردم و حکومت فاصله میافتد و پوپولیسم ظهور میکند