گزارشی از کتاب هفت موج اصلاحات اثر دکتر حمید پارسانیا (بخش دوم)
رهبری کاریزماتیک
تحلیل انقلاب ایران با الگوی نظری وبر
یکی از تحلیلهایی که در اوایل انقلاب برای تبیین حرکت امام مد نظر قرار گرفت الگوی نظری ماکس وبر بود .
ماکس وبر از نظریه پردازان اوایل قرن 20 می باشد ،دورانی که در آن اثری از تفکر فلسفی و عقل متافیزیک نبود و عقلانیت ابزاری حاکم بود که این هم موجب گسترش بروکراسی شده بود و آفتهای خاص خودش را داشت .
انواع کنش و اقتدار :
در نگاه تفهمی وبرسه نوع کنش و اقتدار وجود دارد : 1- اقتدار عقلانی و بروکراتیک که کنش و رفتار در آن مبتنی بر هدف و سود و زیان و محاسبات دنیای است .
2- اقتدار کاریزماتیک و فرهمندانه که مبتنی بر کنش و رفتار عاطفی است و در رأس اقتدار آن هم یک قهرمان یا یک فرد مقدس قرار دارد و همراهی مردم در آن بر اساس شخصیت استثنایی رهبر است ودر نتیجه از کنش هدف مندانه خبری نیست .
3-اقتدار سنتی ؛کنشهای آن مبتنی بر عادات و رسوم است که بصورت طبیعت ثانوی افراد درآمده است .
اما درکل وبر از اقتدار عقلانی مبتنی بر ارزش صحبتنی به میان نمی آورد چون آن را عقلانی نمی داند و معتقد است انتخاب ارزشهایی مثل ؛شهادت ،ایثارو گذشت عقلانی نیستند بلکه انتخاب ارزشها به خاطر یک دلبستگی عاطفی است که در چارچوب اقتدار و کنش کاریزماتیک قرار می گیرد .
در کل تحلیل وبر مبتنی بر زمینه های معرفتی و مسائل اجتماعی ،تاریخی جامعه و دوران خودش می باشد و بَر همین مبنا وِبِر خصوصیت غالب بر تمدن غرب را اقتدار بروکراتیک می داند که عقلانیت موجود در آن ابزاری است و ناچاراً انسان در این محیط در ردیف اعداد و ارقام در می آید که الیناسیون و از خود بیگانگی و مرگ خلاقیت انسان از رهاوردهای آن می باشد .
و راه حل وِبِر برای این معضل این است که اقتدار بروکراتیک و دیوان سالارانه غرب با اقتدار کاریزماتیک در هم آمیزد تا از این طریق بروکراسی بی جان غربی حیات و زندگی پیدا کند .
اما مسیر انتقال اندیشه های وبر :در دهه اول انقلاب بعضی از دانشجوها که در مراکز علمی غرب تحصیل کرده بودند سعی کردند از اندیشه های وِبِر استفاده کنند برای تحلیل انقلاب ،البته اینها افرادی بودند که علقه عملی به جامعه انقلابی ایران داشتند و به همین خاطر تئوری وِبِر را بر دیگر نظریه ها ترجیح می دادند.
آفتهای کاربرد اندیشه وِبِر
اما تحلیل مسائل انقلاب و حرکت امام بر اساس اندیشه وِبِر دو آسیب جدی اجتماعی داشت که عبارت بودند از :1- اولین آسیب این نظریه این بود که حرکت امام و رابطه ایشان با مردم را به یک بعد از شخصیتشان تقلیل می داد و دیگر ابعاد امام مانند زمینه های عقلی فرهنگی نادیده گرفته می شد
چون رابطه امام با مردم صرفاً عاطفی نبود البته مقدس بود اما در چارچوب فرهنگ شیعه و در امتداد و ارتباط مرجعیت با مردم که یک نوع ارتباط خاص بود
عشق مردم به امام ناشی از خصوصیات شخصی ایشان نبود بلکه ناشی از عشق مردم به اسلام و آرمانهای آن بود ، مردم امام را مجسمه فقاهت ، عدالت و نایب امام زمان می دانستند لذا عشق آنان به امام پرتویی بود از محبت آنها به امام زمان و معصومین البته خصوصیات شخصیتی امام هم تا حدودی در این رابطه بی تاثیر نبود .
اما درکل این نوع ارتباط ، یک ارتباط عقلانی است و کسی که به عنوان مرجعیت انتخاب می شود با استفاده از عقلانیت ابزاری و همچنین عقلانیت متافیزیکی به استنباط احکام می پردازد ،ودر فرهنگ شیعی عقل همگام با نقل از حجیت برخوردار است ،یعنی همگامی عقل عملی و مافیزیکی امری که در فرهنگ غربی و بالتبع در اندیشه وِبِر وجود ندارد .
همانطور که اشاره شد:کسانی که با نگاه وِبِر به رهبری امام نگاه کنند از ظرفیتهای عقلانی ایشان غافل می شوند ،در نتیجه حرکت امام را یک عملکرد فردی رهبری می دانند و این باعث می شود به ولایت فقیه به عنوان یک نهاد مستقر و مستمر توجه نشود و به عنوان یک مرحله گذار که باید به سوی انحای دیگر اقتدار حرکت کرد در نظر گرفته شود که این یک آسیب خطرناک است .
آسیب دیگر اینکه اگر ما رهبری امام را بر اساس اندیشه وِبِر تحلیل کنیم، این باعث می شود انتقاداتی که اندیشمندان دیگر بر نظریه وِبِر وارد کرده اند شامل این تئوری هم بشود و در نتیجه موجب شود که تحلیل گران ایرانی به سوی نظریات دیگری که برای مشکلات غرب ارائه شده سوق داده شوند .
بسیج توده ای و جامعه مدنی
جامعه توده وار
وِبِر ،که از جایگاه وسیعی در اندیشه سیاسی و اجتماعی غرب دارد ،مساله و معضل غرب را بروکراسی بیان کرد و راه حل او هم ایدئولوژی به همراه رهبر فرهمندانه بود ،که غرب این راه حل را در فاصله دو جنگ جهانی آزمود ؛مارکسیسم به رهبری لنین در سال 1917و ناسیونالیسم و فاشیسم به رهبری هیتلر و موسیلینی که اروپا را به خونینترین جنگ تاریخ کشاندندند.
برخی از اندیشمندان مانند هایدگر و هاناآرنت علت این فاجعه را توده ای شدن جامعه می دانستند ؛توده هایی که تحت تاثیر القائات و تبلیغات هستند ،که اگر در این جامعه در رأس هرم قدرت مدیری صاحب ایدئولوژی قرارگیرد با استفاده از تبلیغات می تواند قدرتی بدست آورد که به قول وِبِر از بمب اتم بیشتر است .
که نتیجه این نوع جامعه در غرب شد ،جنگ جهانی دوم به رهبری هیتلر ،موسیلینی و استالین رهبرانی صاحب ایدئولوژی ، که ارتباط مستقیم با توده مردم داشتند .
جامه مدنی
راه حلی که برای جامعه توده وار مطرح شد جامعه مدنی بود،یعنی جامعه ای که در آن احزاب و گروه ها حدفاصل توده و رأس هرم قدرت هستند ؛یعنی اینکه توده ها چون تحت تاثیر القائات و تبلیغات قرار می گیرند دخالتشان در سیاست نباید مستقیم باشد بلکه باید از طریق فیلترهایی باشد که حزب نام دارد .
اصلاح طلبی و محافظه کاری
نظر دیگری که در تائید جامعه مدنی و برای مقابله نظام توتالیتر مطرح شد نظریه اصلاح طلبی در معنای غربی آن بود که به نفی انقلابی گری منجر می شد پوپر از طرفداران این نظریه بود ؛اندیشه ایشان هم در چارچوب نظری وِبِر بود یعنی نفی عقل متافیزیک و درنتیجه نبود یقین و حقایق ثابت .
انتقال اندیشه های رفرمیستی به انقلاب اسلامی ایران
در انقلاب ایران بعضی از نخبگان سیاسی و کارگزاران اگر چه حرکت امام را در چارچوب فرهمندانه وِبِر تفسیر کردند اما در برابر نقدهای وارد بر آن ناچار به سمت اندیشه های لیبرالیستی مانند ؛پوپر کشیده شدند اما این اندیشه ها در جامعه ایران با موانعی مواجه شدند و نتوانستند توسعه پیدا کنند ،از جمله این موانع حضور زنده انقلاب و دفاع مقدس در دهه نخست انقلاب بود و دیگری گسترش اندیشه های مارکسیستی در ذهنیت جامعه ایرانی ،اگر چه خود نتوانست قدرت را در دست بگیرد اما گسترش اندیشه های لیبرالیستی را تحت شعاع قرار داد.
اما در دهه دوم انقلاب دیدگاههای لیبرالیستی به چند دلیل تا حدودی گشترش یافت که عبارتند از:1- رحلت امام و پایان دفاع مقدس 2- فروپاشی بلوک شرق که خودش از موانع رشد لیبرالیسم بود 3- مرجعیت علمی دنیای غرب ونفوذ آن در مراکز دانشگاهی 4- اقتدار سیاسی غرب و حمایت آن از جریانهای همسو
در کل انقلاب اسلامی بر مبنای نظری خود برای نخستین بار شکاف میان دولت و ملت را حل کرد ونتیجه آن هم در دفاع هشت ساله مشخص شد اما متاسفانه بعد از جنگ در دوران سازندگی مسائل نظری انقلاب مورد غفلت واقع شد و مدیران در تحلیل وضعیت از همان تئوریهایی که اندیشمندان غربی برای حل مسائل بعد از جنگ دوم جهانی استفاده کرده بودند را مورد توجه قرار دادند ،یعنی نفی آرمان خواهی و تأکید بر یک نظام سیاسی سکولار که حضور مستقیم توده ها یا مردم را بدون فیلتر احزاب خطرناکترین عمل اجتماعی می دانستند و معتقد بودند ارتباط با رأس هرم قدرت باید از طریق نخبگان و رجال سیاسی باشد که در قالب حزب متشکل شده اند و این احزاب هم باید مقید به اصول پولورالیزم و نظام مدنی باشند و از روشهای انقلابی دوری کنند و درچارچوب روشهای رفرمیستی و اصلاح طلبانه بر اساس قواعد سکولار حاکم بر غرب عمل کنند .
پی آمد رفرمیسم در ایران
اما این اندیشه که عاری از آرمانگرایی و در مقابل هرنوع یقین وایمان است نمی تواند در جامعه ای که از فرهنگ دینی برخوردار است و در آن علاوه بر عقل ابزاری عقل متافیزیک و وحی حضوری فعال دارد خود را سازمان دهد چون عملکرد آن در چنین وضعیتی اصلاح طلبانه نیست بلکه انقلابی است چون این حرکت هم باید با ساختار مصوب در قانون اساسی مقابله کند و هم با فرهنگی که ریشه در ذات مردم دارد ودر صورت استیلا در نظر مردم نامشروع خواهد بود ودر نتیجه نمیتواند از همراهی مردم بهره ببرد و ناگزیر برای حفظ اقتدار خود به سوی بیگانه پناه خواهد برد و ناچارا نظریه ششم هم استبدادی خواهد بود .
منبع :پارسانیا حمید،هفت موج اصلاحات ،
چاپ ونشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ،چاپخانه موسسه بوستان کتاب
محمد گرمابی