محکمات و متشابهات کودتا
«کودتا» به معنی «ضربه بر دولت» است. مفهوم آن سرنگونی سریع دولت به دست گروهی توطئهگر است که بهطور معمول نظامی هستند»
واژه کودتا مانند بیشتر واژگان علوم سیاسی به علت استفاده مکرر و مهمتر از آن استفاده جانبدارانه سیاسیون از آن به سرنوشت بیشتر کلمات تخصصی علوم سیاسی دچار شده است و باید قبل از هرچیز آن را روشن کرد: «اصطلاح فرانسوی «کودتا» به معنی «ضربه بر دولت» است. مفهوم آن سرنگونی سریع دولت به دست گروهی توطئهگر است که بهطور معمول نظامی هستند». کودتا اگر نه همواره، غالبا توسط نظامیان انجام میشود؛ بنابراین نمیتوان آن را خالی از ابزار و فنون نظامی در نظر گرفت. سرعت بالای انجام کودتا بخشی از ذات تکنیکی آن است؛ سرعتی خیرهکننده که به رقیب اجازه سازماندهی و مقاومت را نمیدهد. توطئهگران همیشه بخشی از بدنه سازمان دولت هستند. کودتا با «عملیاتهای کثیف» مثل رشوهدادن، دروغپردازی، جاسوسی، قتل و... گره خورده است.
کودتا انواع متفاوتی دارد. سهراب یزدانی در کتاب «کودتاهای ایرانی» از سه قسم کودتای «سرنگونی دولت»، «پادگانی» و «درون حکومتی» نام میبرد. کودتای «درونحکومتی» به کودتایی اطلاق میشود که در آن رئیس قوه مجریه بهمنظور افزایش و گسترش قدرت خود بهصورت غیرقانونی کودتا کند، رقیبان خود را حذف کند و قدرتش را افزایش دهد.
مارکس در «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، خواسته یا ناخواسته به مسئله کودتا میپردازد و بین زمینههای اجتماعی و ابزار کودتا فاصلهگذاری میکند.
کورتسیو مالاپارته در کتاب «تکنیک کودتا» بر این باور است که کودتا مسئلهای است کاملا فنی که در صورت رعایت تاکتیک درست، میتوان آن را در هر کشوری به کار بست. بهعبارت دیگر او لزوما شرایط اجتماعی را برای محققشدن یک کودتا لازم نمیداند. شرایطی که از نظر مالاپارته برای انجام کودتا واجب است بیشتر به ملاحظات تاکتیکی بستگی دارد. برخلاف انقلاب که حاصل قیام، اعتصاب سراسری و تظاهراتهای پیدرپی است، کودتا حتی با جمع کوچک اما سازمانیافته ممکن است.
دراینباره میتوان به کودتای کره جنوبی اشاره کرد؛ «در سال ۱۹۶۱، گروه ۲۵۰نفره افسران کره جنوبی، با عدهای که از سههزارو ٦٠٠ نفر بیشتر نبودند، مناطق حساس سئول را در اختیار گرفتند. کره از ارتش مجهز و ورزیده ٦٠٠ هزار نفری برخوردار بود، نیروی عظیمی در کنار مرزهای کره شمالی داشت و یگانهای نظامی آمریکایی نیز در این سرزمین حاضر بوند که بهظاهر در آن ماجرا بیطرف ماندند؛ بنابراین شورشیان در برابر مجموعه نیروهای دولتی ارزش رزمی نداشتند. اما فرماندهان نمیخواستند با کودتاچیان درگیر شوند. آنها بهانه آوردند که نبرد داخلی در صف نظامیان شکاف میاندازد؛ بنابراین ارتش از جایش نجنبید و گروه کوچک توطئهگر حکومت را سرنگون کرد. چنانکه پیداست، تعداد کمّی کودتاگران همیشه تعیینکننده نیست. آنچه سرانجام به حساب میآید موضعگیری پیکره اصلی ارتش است».
مالاپارته با نگاهی به انقلاب اکتبر روسیه، که از دیدگاه او یک کودتا بوده، نشان میدهد چطور با نیرویی منسجم (و نه پرتعداد) و با شناسایی درست نقاط کلیدی میتوان دولت مستقر را از پا درآورد.
او با بررسی نقشه تروتسکی ـ بهعنوان «تاکتیکپرداز» کودتای اکتبر ـ قبضهکردن بخشهای خدماتی را بر بخشهای دولتی و اداری رجحان میدهد؛ بخشهایی مانند راهآهن، مراکز ارتباطی مانند تلگراف و تلفن، بانکها، سازمان آب، برق، گاز و... با این کار تروتسکی دولت را کاملا فلج و عملا بیاثر کرد. با توجه به نکات گفتهشده کودتا امری است نوین که در دولتهای جدید صورت میگیرد. باتوجه به افزایش مشارکت مردمی در سیاست و فراگیرشدن راههای ارتباطی کودتاگران در قرن ۲۱ راه بسیار دشوارتری از کودتاگران قرن بیستم دارند. تکثر نهادهای قدرت و شهروندان سیاسی تاکتیک مدنظر تروتسکی را در جهان امروز بسیار سخت میکند. در بیشتر کشورها سازمانهای نظامی از هر گروه غیرنظامی دیگری متشکلتر و قدرتمندتر هستند. این وضعیت در کشورهای توسعهنیافته که غالبا از نبود نهادهای کارآمد سیاسی و همچنین از شکافهای اجتماعی- تاریخی عمیقی رنج میبرند، شدیدتر است. افسران تحت آموزشهای خود عملا به یک نیروی حرفهای و سازمانیافته تبدیل میشوند. در کنار نظم و قدرت ارتش باید مؤلفه حرفهایبودن آن را نیز در نظر داشت.
یکی از عوامل تشدید احتمال کودتا بیثباتی و هرجومرج سیاسی است. یعنی زمانی که کشور با بحران سیاسی روبهرو باشد یا هنگامی که بحرانهای اجتماعی و اقتصادی به بحران سیاسی تبدیل شوند و سیاسیون در علاج آن ناکارآمد ظاهر شوند، بستر برای کودتای ارتش مهیا میشود. معدود کودتاهای کشورهای توسعهیافته نیز در هنگامه بحران رخ داده است.
بعضی از پژوهشگران روحیه نظامیان را نیز از عوامل مؤثر بر کودتا میدانند. آنان ارتشیها را ذاتا حامیان ثبات و امنیت میدانند به نحوی که حتی تحرکات متعارف اجتماعیـسیاسی نیز از منظر نظامیان عامل بیثباتی قلمداد میشود.
از نظر «گودسپید» کودتا سه مرحله دارد: آمادهسازی، حمله و تثبیت.
آمادهسازی غالبا به دست هسته اولیه که متشکل از تعداد معدودی است، تشکیل میشود. هسته اولیه مخالفان حکومت را شناسایی و با آنها ارتباط برقرار میکنند. بعد از بررسی اولیه باید برنامهریزی صورت گیرد. «کودتا مانند هر عمل نظامی دیگر است، به این ترتیب که شرح عملیات باید بهطور دقیق طراحی شود».
مرحله دوم حمله است. بعد از آغاز حمله، کودتاگران باید سریعا گروهها، سازمانها و شخصیتهای کلیدی را در وضعیتی قرار دهند که نتوانند سازماندهی و تحرکی از خود نشان دهند. کودتاگران بر سرکوب و ارعاب مردمی که قصد مقاومت دارند یا بر نارضایتی آنها از حاکمان مستقر حساب باز میکنند. کودتاچیان با تسخیر مراکز ارتباطی اول دولت مستقر را مختل و از آن برای شروع پروپاگاندای خود استفاده میکنند؛ به نحوی که مردم و سازمانهای پراکنده و سردرگم را در بیارتباطیشان با یکدیگر برای مقاومت دلسرد کنند. اهمیت این سازمانها باعث شده در کودتا و انقلاب، رادیو و تلویزیون جایگاهی نمادین داشته باشد. دلیل شباهت کودتاهای سراسر جهان، شباهت ارتشها، سازوکار و سازمانهای دولت در عصر جدید است. استفاده از اوباش در کودتا قاعدهای کلی نیست اما میتوان آن را در کودتاهای متعددی دید.
در صورتی که کودتاچیان بتوانند دو مرحله اول ـ برنامهریزی و حمله ـ را با موفقیت پشت سر بگذارند نوبت به مرحله آخر، یعنی «تثبیت» میرسد. اول باید همه افراد و گروههایی که میتوانند برای پیروزی کودتا خطرآفرین باشند، دستگیر یا حذف شوند. سپس کودتاچیان با بسیج طرفداران خود خیابانها را تسخیر کرده و همزمان که کار را تمامشده نشان میدهند، نمایشی از مشروعیت عمومی نیز برای خود برپا میکنند.
در صورت شکستخوردن دولتمردان در مقابل کودتاگران تنها عنصری که برای مقاومت باقی میماند، سازمانهای سیاسی غیردولتی و مردم هستند که در اکثر مواقع توان ایستادگی در مقابل کودتا را ندارند.
ممکن است کودتا در گام اول شکست بخورد اما گاهی به فاصله کمی حمله دوم ترتیب داده میشود که بعضا به پیروزی نیز میرسد. افراد و تشکیلاتی که از مقاومت و برخورد دولت جان سالم به در بردهاند، زمان زیادی برای استفاده از ظرفیتهای باقیمانده ندارند. از طرف دیگر بعد از آغاز حمله کودتاگران در نقطه بیبازگشت قرار میگیرند و در صورتی که هنوز فرصتی برای خود ببینند، از آن استفاده خواهند کرد.
کودتای ایرانی :
نگرانی ما این بود که این بار هم مثل تظاهراتهای قبلیِ ایرانیها، مردم برای ناهار و چرت قیلوله دست از تظاهرات بردارند و به خانههایشان بروند که این اتفاق در این مملکت معمول است.
پژوهشگران کودتا نظریات متعددی را در خصوص چرایی صورتگرفتن این پدیده، مطرح کردهاند. در نظریه «نظامیان پرتورین» عامل کودتا مستقلشدن ارتش از دولت است. این نظریه نمیتواند کودتای ۲۸ مرداد را توضیح دهد. در کودتای مرداد ماه سال ۱۳۳۲ ارتش ماهیت مستقلی نداشت. حتی با این نظریه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را نیز نمیتوان توضیح داد؛ چراکه «آنان [قزاقهایی که به فرماندهی رضاشاه کودتا کردند] حتی از هدف واقعی حرکت خود ناآگاه بودند و از رهبر نظامیشان پیروی میکردند».
اساسا یکی از تفاوتهای نیروهای نظامی ایران عصر پهلوی با کشور کودتاخیزی مانند ترکیه در همین است؛ ارتش ترکیه حول ارزشهای جدید و سکولاریسم و در ارتباط با طبقه متوسط تکوین یافته و هویتی مستقل از دولتمردان برای خود قائل است، اما در ایران عصر پهلوی نیروهای نظامی وابسته به شاه بودند. منطق حاکم بر ارتش ایران -نه حول ملیگرایی و ارزشهای مدرن - بلکه بر مبنای روابط حامیپرورانه شکل گرفته بود. به همین علت هم ارتش در نبود رأس خود بلاتکلیف میشود، چه در ورود کامل به کودتای ۱۳۳۲ و چه در سرکوب کامل مخالفان نظام شاهنشاهی در سال ۵۷.
در صورتی که ارتش مبتنی بر روابط حامیپرورانه دست به کودتا بزند، باید انتظار کودتای «درونحکومتی» را داشت. یعنی بخشی از حاکمیت با استفاده از نیروهای نظامی دست به کودتا، حذف رقیب و افزایش قدرت خود بزند. مالاپارته بر این باور است؛ اگر در یک سلطنت مشروطه، کودتایی رخ دهد «کودتاکننده حتما یک درباری است، آن هم یک درباری صددرصد درباریصفت».
وضعیت بحرانی رابطه نخستوزیر (مصدق) و شاه (محمدرضا پهلوی) را میتوان در ناکارآمدی نهادها از جمله قانون اساسی جست. «هر کدام از آنها قانون اساسی را به سود خود تفسیر میکرد. آن قانون هم دارای چند نکته مبهم بود که زمینه تفسیرهای گوناگون را فراهم میآورد... مسئله دایره مسئولیت و وظایف عملی شاه هرگز در نظام مشروطه ایران حل نشد... یکی از دو هماورد باید در هم میشکست و از صحنه سیاست بیرون میرفت. این همان مقطع بروز کودتا بود».
فهم همهجانبه زمینهها و کودتای ۲۸ مرداد کار پژوهشگران تاریخ است اما نمیتوان از نقش نیروهای خارجی در سقوط دولت مصدق چشمپوشی کرد. برنامه کودتا را انگلستان آغاز کرد و آمریکا به سرانجام رساند. در بررسی نقش نیروهای خارجی هر محقق در جایی از طیفِ زیاد تا کم ایستاده است.
بخش درخورتوجهی از سرمایهگذاریها و برنامهریزیهای این دو دولت بلوک غرب، خرج تخریب چهره مصدق و نگرانکردن نیروهای محافظهکار و مذهبی از حزب توده شد. این تبلیغات همانطور که کرمیت روزولت هم اشاره میکند، بعد از مدتی به ثمر نشست؛ اما آیا نباید پرسید که طرح انگلیسی چکمه و تکمیلشده آمریکایی آن ـ آژاکس ـ برای سرنگونی دکتر مصدق و جبهه ملی در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ چرا بهراحتی شکست خورد؟با گذشتن از کنار این نکات میتوان در پشت آنها نوعی هرجومرج و بیبرنامگی دید:اول، روزولت در حال توضیحدادنِ «شورا»یی است که عصر دوشنبه، ۲۶ مرداد، در سفارت آمریکا برگزار شد و قرار بود تصمیمی برای ادامه راه گرفته شود: «از آن دست بحثوجدلهای معروف ایرانی بود. چهار ساعتی از هر دری حرف زدند. هیچ پشیمان نیستم که بارها از جلسه بیرون رفتم...». دوم جایی که روزولت در جواب به این سؤال که آیا بعد از اتمام غارت خانه مصدق به آنجا خمپاره شلیک شد، گفت: «احتمالا قبل از اینکه کسی وارد ساختمان شود، خمپاره زدند؛ اما فکر نمیکنم اهمیتی میدادند که کسی در ساختمان باشد یا نه. آن زمان بیمسئولیتی خاصی آنجا حاکم بود». سوم، وقتی روزولت از نگرانیاش در روز ۲۸ مرداد گفت: «نگرانی ما این بود که این بار هم مثل تظاهراتهای قبلیِ ایرانیها، مردم برای ناهار و چرت قیلوله دست از تظاهرات بردارند و به خانههایشان بروند که این اتفاق در این مملکت معمول است. حدود ساعت یک یا یکونیم هر کاری داشته باشند، زمین میگذارند و تا ساعت پنج عصر به دنبال استراحتشان میروند». چهارم و در آخر، هنگامی که روزولت تصویری از لحظه دیدار خود با زاهدی در مخفیگاه را شرح میدهد: «حدود ساعت ١٦:١٠ به خانهای که زاهدی در زیرزمین آن مخفی بود رفتم [رادیو ساعت ١٥:٣٠ به صورت قطعی سقوط کرده بود] و دیدم زاهدی با زیرشلواری و زیرپوش نشسته و با [نام محرمانه باقی مانده است] ناهار میخورد که او هم لباس کثیف ورزشی و شلوار پارهای به تن داشت. زاهدی یونیفرمش را با خودش به زیرزمین برده بود... متأسفانه باتری رادیویی که به آنها داده بودند، تمام شده بود و خبر نداشتند رادیو تهران را گرفتهایم».
*ترجمه بابک واحدی، شماره ۴۴ مجله اندیشه پویااینجا