پرگماتیسم ؛
پرگماتیسم معیار حقیقت را سودمندی ،فایده و نتیجه تعرف می کند :حقیقت هرچیز از طریق نتیجه نهایی آن اثبات می شود
در اواخر قرن نوزدهم فلسفه پراگماتیسم متولد شد. پراگماتیسم روشی در فلسفه بود که مسائل فلسفی را با توجه به کاربردشان در زندگی واقعی و روزمره انسانها دنبال و معیار حقیقت را سودمندی، فایده و نتیجه تعریف میکرد: حقیقت هر چیز از طریق نتیجه نهایی آن اثبات میشود. به نظر پراگماتیستها، اگر عقیدهای به نتیجه خوب و کارآمد برای انسان بینجامد، باید آن را حقیقی قلمداد کرد. اصطلاح پراگماتیسم را به اصالت عمل، عملگرایی و... هم ترجمه کردهاند. اولینبار این واژه را چارلز سندرس پیرس، منطقدان آمریکایی، در سال ١٨٧٨ به کار برد. ویلیام جیمز هرچه بیشتر به آن عمق و محتوا بخشید و هربرت مید آن را با امر اجتماعی گره زد و سرانجام جان دیویی پراگماتیسم را با آموزشوپرورش و سیاست عجین کرد. پس از گذشت بیش از یک قرن از پراگماتیسم اکنون از آن بهعنوان یک نظریه فلسفی یاد و با افرادی مانند رورتی، پاتنم، براندوم، کواین، هوک و دیگران جدیتر از پیش در محافل آکادمیک مطرح میشود؛ اما ریشههای فلسفه پراگماتیسم را از «جمهور» افلاطون، «اخلاق نیکوماخوس ارسطو» و حتی «پدیدارشناسی روح» هگل تا «چنین گفت زرتشت» نیچه، «وجود و زمان» هایدگر و «پژوهشهای فلسفی» ویتگنشتاین میدانند. بااینحال بیشک پراگماتیسم مشخصا فلسفه آمریکا است؛ ولی این به آن معنا نیست که تفکر پراگماتیستی محدود به این کشور است که در قرن بیستم تقریبا در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مطرح شد. ازاینرو، آثار متنوعی از سوی پدران این سنت منتشر شده که مشهورترین نمونه برای فارسیزبانان «پراگماتیسم» ویلیام جیمز استاینجا.