چرا ما ایرانیان در مسیر توسعه درجا زده ایم ؟(بخش دوم)
سخنان دکتر محسن رنانی عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان درباره کودکی در ایران2
تفاوت "رشد"، "پیشرفت" و "توسعه"
چندپرسش اساسی داریم از جمله این که چرا مؤلفههای توسعه در کودکی شکل نمیگیرد؟ چرا بذر توسعه در کودکی نهفته است و در بزرگسالی چنین فرآیندی ایجاد نمیشود؟ برای پاسخ به این پرسش ها بهتر است نگاهی به مفهوم توسعه داشته باشیم. در این خصوص واژه های منتسب به این عرصه را از هم تفکیک کرده و ابعاد توسعه را بررسی میکنیم تا بدانیم دوره صفر تا 7 سالگی (کودکی) در کجای این فرآیند قرار میگیرد.
در ادبیات رایج سه واژه در برنامههای توسعهای و ادبیات سیاستمداران رایج است و این سه مفهوم در بسیاری اوقات به جای هم به کار برده میشوند. سه واژه رشد(Growth)، پیشرفت(Progress) و توسعه (Development) در سه معنای مختلفی به کار برده میشوند و حال اینکه ما در بسیاری اوقات آنها را جابهجا به کار میبریم. به عنوان مثال برنامههای توسعه را در هر دورهای از نظام اقتصادی بهتر بود «برنامههای رشد و پیشرفت» بنامیم.
"رشد"تکثیر وضع موجود است. به عنوان مثال ایران خودرو امسال 100 هزار خودرو تولید کرده است و سال دیگر 200 هزار خودرو با همان وضعیت تولید میکند یا افزایش تعداد جادهها، فرودگاهها، سدها نشانه رشد است.
"پیشرفت" اما در مرحله بالاتری از رشد و به معنای این است که وضع موجود را با کیفیت مادی یا فناوری بهتری تکثیر کنیم یا ارتقا دهیم. به طور مثال ایران خودرو در سال آینده خودروهای مدل بالاتری را با کیفیت و فناوری بهتر تولید میکند. یا اینکه سدها با فرآیند متفاوت و کیفیت بهینهتری ساخته شود. یا اینکه فولاد مبارکه تولید فولاد را به جای روش کوره بلند با روش قوس الکتریکی تولید کند. اینها نمونه هایی از مصادیق پیشرفت هستند. ما بعد از انقلاب شاهد رشد و پیشرفت زیادی بودیم، حتی در برخی حوزهها بیش از حد رشد و گاهی پیشرفت داشتهایم.
اما واژه سوم یعنی "توسعه" برخلاف دو مفهوم قبلی، به معنای تحول کیفی در پدیده موجود است. توسعه به معنای تغییر در خلقوخوی فردی و الگوهای رفتاری، اجتماعی و حتی ماهیت پدیدههاست. به طور مثال اگر عضلات را قوی کنیم و افزایش دهیم با پدیده رشد روبهرو هستیم. اگر با این عضلات بتوانیم کارهای حرفهای ورزشی مثل ژیمناستیک انجام بدهیم با پدیده پیشرفت همراه بودهایم اما اگر از لحاظ رفتارها و خلقوخوها انسان متفاوت دیگری شدیم، توسعه یافتهایم.
در توسعه، جامعه جاندارترمیشود. در جامعه توسعه یافته، حساسیتها و توجهات بیشتر است و جامعه نسبت به هر رفتاری واکنش نشان میدهد. به همین دلیل است که در جوامع توسعه یافته، جامعه زنده و پویاست و به نوعی روح پیدا میکند. زمانی که توسعه روی میدهد ابعاد کمّی پیشرفت و رشد در روح متجلی میشود و کیفیت تحول، مدنظر قرار میگیرد.
در واقع، از منظر دیگری، توسعه دارای دو بعد است: «بعد اقتصادی و مادی» و بعد «فرهنگی و رفتاری». در بعد اقتصادی، توسعه تولید «رفاه» میکند و رفاه زمانی است که ما میتوانیم خود را از فشارها و تصادفهای طبیعی و غیرطبیعی مصون کنیم. در این بعدِ توسعه، ما نیازمند سرمایه اقتصادی هستیم. سرمایه اقتصادی هم نیروی انسانی میخواهد و نیروی انسانی هم در دانشگاه تربیت میشود.
بنابراین احساس نیازبه نیروی فنی شکل میگیرد. بعد اقتصادی به دنبال رفاه است و فرآیندی که طی میشود،رشدو پیشرفت است. اماتوسعه،بعدفرهنگی ورفتاری هم دارد؛زمانی شما تمامی ابزارها وامکانات اقتصادی و رفاهی را در اختیار دارید اما از وضعیت جامعهتان احساس ناراحتی و کلافگی میکنید، آرام و قرار ندارید و نسبت به رفتارهای پیرامونی خود احساس انزجار میکنید. با وجود اینکه رفاه دارید اما احساس رضایت نمیکنید. مثلا ما در خودرویی مدرن با «رفاه» کامل نشسته ایم اما به علت بینظمی و بیقانونی، از رانندگی در این شهر «رضایت» نداریم. در واقع فرزندان ما به دلیل عدم احساس رضایت است که مهاجرت میکنند و با پدیده فرار مغزها مواجه میشویم. ما به طور نسبی «رفاه» داریم اما «رضایت» همان چیزی است که ما نمیتوانیم تولید کنیم و به واقع رضایت نتیجه همان بعد دوم توسعه یعنی بعد فرهنگی رفتاری است.
زمانی که بعد دوم توسعه رخ
نمیدهد، روابط و رفتارهای ما تیز و برنده و پرهزینه میشود. در جوامع توسعه
نیافته، شما اگر چه ابزارهای پیشرفت را در اختیار دارید اما رفتارهایتان تیز و
همراه با خشونت است. بنابراین در این مفهوم، توسعه به معنای صیقل دادن تیزیهای
اجتماعی است. جامعهای که توانایی این را داشته باشد که تیزیها را صیقل دهد،
مناسباتش توسعه مییابد. بعد فرهنگی و رفتاری توسعه، تیزی های رفتار ما را صیقل میدهد
و مناسبات اجتماعی ما را کم هزینه تر میکند و در نتیجه صیقل خوردن تیزیها، رضایت
شکل میگیرد.
اگر شرایط
رکودی سالهای اخیر را که دورهای گذراست در نظر نگیریم، در ایران زندگی از حیث
رفاهی، به طور نسبی و در مقایسه با خیلی از کشورها راحت و آسوده است، هر شغلی
بخواهید، حتی اگر تخصص ندارید به سرعت راه میاندازید، هر کجا خواستیدبه
آسانی،بدون دغدغه ونگرانی میتوانیدمسافرت کنید، استراحت کنید، در پارک بنشینید و
نظایر اینها. اما در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته شما برای چنین اموری باید پول
بپردازید و برای کسب درآمد کافی باید وارد کارزار رقابت شوید. به همین دلیل است که
تأکید میکنم مساله اصلی ما بعد دوم توسعه است که بحث فقدان رضایت مطرح است.
پرسش این است که تیزیهای رفتار و الگوهای ما چه زمانی صیقل مییابد؟ پاسخ این است که زمینه این تیزیها در کودکی بهوجود می آید و در همان دوران کودکی هم میتواند این تیزیهای رفتاری گرفته میشود. در همان دوران کودکی است که ما باید صبر اجتماعی را بیاموزیم. در همان دوران است که باید کار جمعی را یاد بگیریم. در همان دوران است که می آموزیم روادار باشیم و حق دیگران در دگرباشی و دگر اندیشی را بپذیریم. در همان دوران است که گفتوگوی اخلاقی و عقلانی را تمرین میکنیم و سلسله مراتب اجتماعی را میپذیریم و میآموزیم که چگونه تقسیم کار انجام دهیم. در کودکی است که قانون برای ما ناموس میشود. بنابراین صیقل تیزیها و شکل گیری ویژگیهای فرهنگی مثبت در همین دوران کودکیاست که رخ میدهد.
دوره
کودکی، آغاز شکل گیری بُعد فرهنگی توسعه
بنابراین به همین دلیل است که تأکید میکنم بُعد فرهنگی رفتارهای توسعه در دوره کودکی شکل میگیرد. در واقع سرمایهگذاری برای«تولید رضایت» باید در کودکی و بر روی کودکان ما انجام شود و سرمایهگذاری برای تولید رفاه باید بر روینوجوانان و جوانان ما انجام شود. فرستادن جوانان به دانشگاه نوعی سرمایه گذاری برای پرورش نیروی انسانیای است که در تولید رفاه نیاز داریم. در واقع سرمایه گذاری در دانشگاه عیناً نظیر سرمایهگذاری در صنعت است که رفاه تولید می کند. دانشگاه نیز یک کارخانه است که محصول آن نیروی انسانی متخصص است که روانه کارخانه می شود تا رفاه تولید کند.
اما دبستان، پیش دبستان و خانواده محل سرمایهگذاری بر روی بعد فرهنگی و رفتاری توسعه است که به معنای سرمایهگذاری برای تولید رضایت در نسل بعدی است. در همان دوران کودکی است که سرمایه اجتماعی شکل میگیرد. در همان دوران کودکی است احترام به قانون و رعایت قوانین رانندگی و مدارا و توانایی نقد عقلانی و توانایی گفتوگوی اخلاقی و عقلانی شکل میگیرد. و این ها همان مولفه هایی هستند که موجب رضایت میشوند.
چند سال پیش از یک مدرسه شناختی درکرمانشاه بازدید میکردم. بد نیست بدانیدبرای نخستین بار این مدارس در تهران و کرمانشاه تأسیس شد. البته نزدیک به 5 سال طول کشید تا نظام آموزش و پرورش راضی شود که این مدارس را به رسمیت بپذیرید و بپذیرد که هر کودکی در مدرسه به جای یک کیف پر از کتاب، یک بالش داشته باشد و کودکان هر وقت خوابشان گرفت بتوانند بخوابند. در این مدارس دانش آموزان مهارت زندگی را یاد میگیرند، مفاهیمی یاد میگیرند که در دانشگاه امکان یادگیری آن نیست. در این مدارس، دانش آموزان وظیفه تقسیم کار اجتماعی، حس کار جمعی و مشارکت را و گفتوگو را یاد میگیرند.
دقت کنیم که اگر در مدیریتها به بن بست می رسیم به خاطر این است که هر کس در موضع شغلی خود دیکتاتور مآبانه عمل میکند. از نانوا گرفته تا رئیس بانک و نظایر آن. در واقع چون ما در نسل قبل، انسان هایی پرسشگر و عقلانی و دارای توانایی نقدکننگی و نقد شوندگی بار نیاوردهایم، کمکم عادت کردهایم در موضع ضعف، سکوت و کرنش کنیم و در موضع قدرت، دیکتاتوری کنیم. ما هنوز یاد نگرفتهایم که اگر کسی در جمع، ما را نقد کند به معنای توهین و اهانت نیست. تمام ویژگیهای فرهنگی همچون «رواداری»(که امری ذهنی است) و«مدارا»(که امری اجتماعی است)، «قانونپذیری»، «صبر»، «ریسکپذیری»، «خلاقیت»، «تنوع طلبی»، «توانایی همکاری جمعی و مشارکت اجتماعی»، «گفتوگو»(شامل توانایی شنیدن، تعلیق ذهن، صبر و نقدمنصفانه) همه نیازمند این هستند که ما در کودکی این ها را بیاموزیم. ما ایرانیها متاسفانه این بُعد دوم توسعه را تجربه نکردهایم.
راه نجات آینده توسعه کشور از نهادهای مدنی می گذرد
البته قبل از پرداختن به دوره کودکی، لازم است روی «مادرانمان» نیز سرمایهگذاری جدی انجام دهیم. مادران ویژگیهای منحصربه فردی دارند از جمله این که پر از شفقتاند. براساس آموختههای علمی و روانشناسی متأخر،«شفقت درمانی» یکی از آخرین شیوههای درمانی روان شناسی امروز است. مادران در واقع کارخانههای شفقت درمانی هستند و شاید لازم باشد که قبل از کودکان، آموزش را از مادرانمان شروع کنیم. اگر مادران بدانند که با روشهای غلط خود چه بلایی بر سر ظرفیتهای وجودی کودکان خود می آورند، آنگاه چون مخزن شفقت هستند حتما خود را اصلاح میکنند و برای آموزش خود همکاری میکنند. اگر مادر بداند برای اینکه کودکش سالم و توسعه یافتهتر وارد اجتماع شود باید مراقب بیست ویژگی یا سرمایه در کودکش باشد آنگاه تمام سعی خود را خواهد کرد که همه این سرمایه را تأمین کند.
بنابراین شاید قبل از اینکه بخواهیم نظام آموزش و پرورش را حرکت دهیم، که در شرایط کنونی کاری دشوار است، شاید بهتر باشد درون نهاد خانواده روی مادران و دخترها سرمایهگذاری کنیم و زمینههای محلی و منطقهای این تحول را نخست در شهرها فراهم سازیم. باید توانایی ارتباطات و مهارتهای زیستی (و نه شغلی) مادران را بالا ببریم. ما قبل از هر چیز به توانمندی های مادران نیازمندیم و این درحالی است که در ایران امروز تعداد زیادی از مادرانمان با سوادند یا دیپلم دارند و بخشهای زیادی دارای تحصیلات عالی هستند. باید برای آشنایی مادران با شیوههای توسعه کودکان، برنامه ریزی کنیم و آگاهیها، نگرشها و مهارتهای لازم به آنها منتقل شود. در این مسیر و در شرایط کنونی خیلی به دولت و حتی نظام سیاسی امیدی نیست چرا که آنها درگیر اولویت های دیگری مثل رکود یا مسائل خارجی هستند. به گمانم امروز نقش نهادهای مدنی و گروههای مرجع و نخبگان و سرمایه های نمادین محلی و منطقهای میتواند خیلی برجسته باشد.بنابراین برای نجات آینده توسعه کشور، همه نهادهای مدنی باید با هم مشارکت کنند. قیامی برای حرکت به سوی آگاهی بخشی و توانمندسازی مادران در جهت پرورش کودکانی توسعه آفرین. انشاء الله.اینجا