وبلاگ اندیشه ، محمد گرمابی

سیاسی-اعتقادی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

در واقع مسأله اصلی در فرآیند توسعه در ایران این بوده است که ما نیروی انسانی توسعه‌خواه به اندازه لازم و کافی در اختیار نداشته‌ایم. فراتر از این، بنده معتقدم بخش بزرگی از سیاست‌گذاران کشور ما هنوز مفهوم توسعه را هم درک نکرده‌اند و کسانی هم که درکی از توسعه دارند، نیروی اجتماعی و سیاسی لازم برای پیشبرد فرآیند توسعه را در اختیار ندارند

سخنان دکتر محسن رنانی عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان درباره کودکی در ایران
  از اینکه در محضر فرهیختگان آموزش و پرورش هستم، بسیار خرسندم. امروز در کافه خرد، گرد هم آمدیم تا یکی از مسائل مغفول در صد سال اخیر را به بحث و گفت‌وگو بنشینیم. از آغاز شکل‌گیری ساختار آموزش و پرورش جدید بیش از 80 سال می‌گذرد اما متاسفانه از نظر روش‌ها در همان خاستگاه آغازین ایستاده‌ایم و پیشرفت چندانی نداشته‌ایم.
براساس شاخص‌ها و معیارهای جدید، فرآیند توسعه در ایران با شکست روبه‌رو شده‌ است. فرآیند توسعه از انقلاب مشروطیت آغاز می‌شود. دولت مدرن در ایران نیز با انقلاب مشروطیت شکل می‌گیرد و پیش از آن، ما مفهومی به اسم «دولت مدرن» در ایران نداشته‌ایم. از نابختیاری ما، چند ماه بعد از امضای فرمان مشروطیت نخستین چاه نفت در مسجد سلیمان فوران می‌کند و با این دو رویداد کل تاریخ معاصر ایران به هم گره زده می‌شود. تقریبا سی سال پس از این دو رویداد، آموزش و پرورش به شکل کنونی در ایران شکل می‌گیرد اما این نهاد، مسیر تعالی خود را طی نمی‌کند.

ایرانیان از سال 1295 ه.ش که فرمان مشروطیت صادر شد تا سال 1395 ه.ش بیش از یکصد سال است که وارد دنیای مدرن شده‌اند اما هنوز دولت مدرن به معنای اصیل و کامل آن در ایران تکامل نیافته است.
بعد از استقرار اولیه دولت مدرن، نهادها و نظام‌های مدرنی همچون «آموزش و پرورش»، «قوه مقننه» و «دادگستری» در ایران شکل گرفت اما با تمامی این تلاشها، دولت مدرن هنوز به تکامل نرسیده است. بر مبنای شاخص‌های جدید توسعه، ایرانیان به توسعه نرسیده‌اند و تنها در دوره‌های کوتاهی علائمی از فعال بودن فرایند توسعه در ایران نمایان شد. به گمان من، «توسعه» در ایران به مثابه کودکی بوده است که در دوره‌هایی از عمر او علائمی از توانمندی‌های گویشی و رفتاریدر او شکل گرفته است اما بعد متوقف شده است. کودکی که جسمش بزرگ شده است اما هنوز نمی‌تواند خوب حرف بزند، منطقی فکر کند و رفتارهای عاطفی و احساسی خود را کنترل کند. در واقع توسعه در ایران (نه به معنای رشد و پیشرفت) بلکه در مقام یک فرآیند تحول آفرین فکری ـ رفتاری، بسیار کند شده است.به زبان دیگر می‌توانیم بگوییم ایرانیان در مسیر توسعه درجا زده‌اند.

چراما ایرانیان در مسیر توسعه درجا زدیم؟

اخیراً در یکی از نشست‌های علمی، با عنوان «شکست توسعه و دیکتاتوری ایرانی» علت شکست توسعه در ایران را براساس ساختار و عادات ذهنی ایرانیان بررسی کرده‌ام. در نشست امروز نیز همان نگاه به توسعه را از منظر نظام آموزش و پرورش دنبال می‌ کنیم.

در یکصد سال اخیر، ایرانیان با وجود داشتن منابع غنی انرژی همچون نفت و گاز، اما متاسفانه نیروی انسانی توانمند برای مدیریت فرآیند توسعه در اختیار نداشته‌اند.

حاکمان ما از میان مردم ایران برآمده‌اند و توانایی‌های آنان نیز فراتر ازتوانایی جامعه ای که از آن برآمده اند نیست. در فرآیند توسعه، مجموعه ساختار و توانمندی‌های ذهنی تعیین کننده است. در واقع مسأله اصلی در فرآیند توسعه در ایران این بوده است که ما نیروی انسانی توسعه‌خواه به اندازه لازم و کافی در اختیار نداشته‌ایم. فراتر از این، بنده معتقدم بخش بزرگی از سیاست‌گذاران کشور ما هنوز مفهوم توسعه را هم درک نکرده‌اند و کسانی هم که درکی از توسعه دارند، نیروی اجتماعی و سیاسی لازم برای پیشبرد فرآیند توسعه را در اختیار ندارند. به تعبیری، شاید در نظر و تئوری، درک مناسبی از توسعه دارند اما در عمل توان تحقق فرآیند توسعه را ندارند.

مرحوم دکتر حسین عظیمی تأکید داشتند که اگر می خواهید بدانید که فردی، توسعه‌گرا هست یا خیر، تنها به شعارها، سخنان، ایده‌ها و نظرهای او بسنده نکنید بلکه دقت کنید که او در اطراف خود چه کسانی را به عنوان همکار بر‌می‌گزیند. این تعیین می‌کند که آیا رفتار و الگوی رفتاریاوتوسعه گراست یا خیر؟ اینکه آیا این افراد مهارت توسعه آفرینی دارند یا خیر؟ همچنان که مرحوم عظیمی در اواخر عمرشان روی مباحثی همچون آموزش و توسعه تأکید داشتند، تقدیر این بود که بنده نیز به رسم عادت روزگار در اواخر عمر شغلی‌ام، متوجه شوم که توسعه کشور را باید از آموزش شروع کرد.

اکنون من پس از سال‌ها تحقیق و مطالعه به این نکته پی برده‌ام که مرحوم عظیمی چه‌قدر مفهوم توسعه را دقیق فهمیده بود. در یک کلام: به باور بنده، ما نمی توانیم هیچ تحولی را در کشور به پیش ببریم، مگر اینکه توسعه را از حوزه آموزش آغاز کنیم.

ایران، جامعه بی کودکی

اگر در یک عبارت بخواهم بگویم که ایرانیان چرا توسعه نیافته‌اند، باید پاسخ را در این عبارت جست و جو کردکه «ما جامعه بی کودکی هستیم». در واقع جامعه ایرانی،جامعه فاقد کودکی بوده است و به همین علت فرایند توسعه در جامعه ما شکل نگرفته است، چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده ایم.

جامعه ایرانی جامعه‌ای است که بدون گذار از دوره کودکی، بزرگ، پیر و فرسوده می‌شود. ایرانیان دوره مدرن (البته به دور از استثناها) بدون اینکه کودکی را دریافته باشند به بزرگسالی قدم نهاده اند. ایرانی‌ها به لحاظ شخصیتی، کودکی را خوب درنیافته‌اند و به لحاظ اجتماعی هم جامعه بی‌کودکی هستند. در کنار افراد بی‌کودکی، ما خانواده بی‌کودکی و مدرسه بی‌کودکی هم داریم. و البته نظام سیاسی ما نیز یک نظام بی‌کودکی است. من در پژوهشی که قبلا منتشر شده است، به نشانه‌های پیری نظام سیاسی اشاره و تأکید کرده‌ام.در آن‌جا نشان داده ام که نظام سیاسی ما به پیری زودرس دچار شده است؛ یعنی، درون خود مؤلفه‌های جوانی و نوجوانی را دارد اما رفتارهایش از جنس رفتارهای دوره پیری است. یعنی تصور بر این است که در ساختار سیاسی ما ابزارهای جوان در سیستم وجود دارد اما رفتارها و سازو کارها از جنس دوران پیری است. این همان پیری زودرس در نظام سیاسی است که باعث بروزمشکلات جدید در زیست اقتصادی و اجتماعی ما نیز شده است.

در پاسخ به این پرسش که «چرا نظام سیاسی ایران بدون گذار از دوره کودکی وبلوغ یکباره به پیری رسیده است؟»، من معتقدم که این پیری در نظام سیاسی هم ناشی از جامعه ایرانی فاقد دوره کودکی است. جامعه فاقد دوره کودکی در درون همه زیر نظام‌های سیاسی و اقتصادی واجتماعی‌اش شرایطی را ایجاد می‌کند که بعد از تولد بدون گذار از کودکی، نوجوانی و بلوغ، به یکباره به پیری می‌رسند.اگر این سخن درست باشد آنگاه نتیجه‌ای که از این بحث می‌توان گرفت، این است که شکست توسعه در ایران ناشی از فقدان دوران کودکی در جامعه ایرانی است.

اگر به برنامه‌های توسعه بعد از انقلاب نگاهی بیندازیم متوجه می‌شویم که اگر چه زیر ساخت‌های مادی، فیزیکی و اقتصادی کشور بسیار رشد کرده است (به طور مثال بعد از انقلاب تعداد سدهایمان از 19 عدد به 630 عدد رسیده یعنی بیش از33 برابر شده که در قیاس با دو و نیم برابرشدن جمعیت، نشانه و رشد قابل تأملی است) متوجه می‌شویم که تقریبا هیچ حکم، ماده و تبصره‌ای در آنها درباره کودکی و پرورش روحی و ذهنی دوران کودکی (زیر هفت سال) موجود نیست.
در واقع، بیشتر برنامه‌ها و احکام قانونی‌ آنها در خصوص حوزه‌های زیربنایی نظیر سدسازی، راه، برق،‌ آب، مخابرات و مواردی از این دست است و بعد درباره آموزش عالی و کمتر درباره آموزش ابتدایی. اما هیچ استراتژی،‌ هدفگذاری و برنامه‌ای برای کودکی ایرانیان در ذهن سیاستگذاران نبود است. گویی ایرانیان کودکی ندارند یا نمی‌‌خواهند.

البته این نکته قابل ذکر است که آموزش و پرورش در ایران متولی دوره کودکی(صفر تا 7 سالگی) نیست، بلکه متصدی بعد از دوره کودکی است. اما فراموش نکنیم که بر اساس دیدگاه بسیاری از روانشناسان، بیش از 80 درصد از ظرفیت‌های دوران کودکی قبل از دبستان قابل هدایت و مدیریت است و تنها ممکن است 20 درصد از آن در دبستان شکل بگیرد.
به دیگر سخن ما درباره بیش از 80 درصد از ظرفیت کودکانمان، هیچ برنامه‌ای نداریم و این ظرفیت به طور خود‌به‌خودی و تصادفی در ارتباطات مختلف کودک با محیط به صورت غیر جهت‌دار پر می شود و شکل می گیرد. در یک کلام: ظرفیت وجودی کودکان ما به صورت تصادفی شکل می گیرد. این که پدر و مادرشان کی باشد، کجا ساکن باشند، بچه های اطرافشان چگونه باشند، شغل پدرشان چه باشد، مهد کودک بروند یا نه و مربی مهدشان چه رفتاری داشته باشد و نظایر این‌ها به طور تصادفی شخصیت کودک ما را شکل می‌دهد.

مادران، اصلی‌ترین سهامداران سرمایه‌های انسانی آینده

ما روی مادران که اصلی‌ترین سهامداران سرمایه‌های انسانی آینده هستند، سرمایه‌گذاری نکرده ایم. با وجود اینکه بعد از انقلاب پنج تا شش میلیون دانش آموخته زن داریم و به نوعی یکی از پر شتاب ترین نرخ‌های رشد دانش آموختگان زن را در جهان داریم و با وجودی که نزدیک به هفتاد درصد صندلی‌های دانشگاه‌ها هم در اختیار زنان است اما 37سال است که ازانقلاب سال 1357 می‌گذرد،اما نرخ مشارکت‌ زنان همچنان 13.5 درصداست. در صورتی که نرخ مشارکت زنان پیش از انقلاب نیز همین حدود بوده است. یعنی ما زنانمان را به دانشگاه فرستاده‌ایم و دانشمند کرده ایم اما آنها توانمندی لازم برای حضور جدی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و اشغال مشاغل را نیافته‌اند. در واقع سرمایه‌گذاری ما بیشتر در حوزه آموزش عالی بوده است نه در حوزه توانمندسازی مادران و کودکان. یعنی ما دغدغه آموزش داشته ایم نه دغدغه توانمندسازی مادران برای پرورش کودکان توانمند.

در واقع با توجه به فضای اعتماد آمیزی که بعد از انقلاب در خانواده ها نسبت به دانشگاه ایجاد شد، به دنبال «فشارهای تورمی» و «تعویق سن ازدواج»، خانواده ها متمایل شدند دخترانشان را روانه دانشگاه کنند. باید گفت، حضور گسترده دختران در دانشگاه در بعد از انقلاب به جای اینکه متأثر از یک برنامه یا سیاست مدون و حساب شده بلندمدت برای افزایش مشارکت زنان باشد، بیشتر ناشی از یک ضرورت تاریخی و اقتصادی بود تا بحران‌های اجتماعی را به تأخیر بیندازند. به واقع اگر ما برای مادرانمان برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری داشتیم، آنوقت اکنون شاهد بودیم که نرخ مشارکت زنان و سهم زنان در اشتغال به صورت جدی تغییر است.

به اعتقاد بنده مهم ترین شاخص برای اینکه دریابیم یک جامعه به سمت توسعه حرکت می‌کند یا نه، روند نرخ واقعی مشارکت زنان است. منظورم از نرخ مشارکت،سهم زنانی است که در سن اشتغال قرار دارند و در بازار کار حضور دارند یعنی یا شاغل اند یا دنبال شغل می‌گردند. متوسط این نرخ در دنیا حدود 40 درصد و درتمام کشورهایی که در مسیر توسعه حرکت کرده‌اند، بالای 40 درصد است. بنابراین به نظر می‌رسد تجربه و الگوهای توسعه نشان می‌دهد با نرخ مشارکت اقتصادی 13درصدی زنان، امکان ندارد بتوان در فرآیند توسعه گام‌های جدی برداشت.

تحصیلات، توسعه نمی‌آورد

دقت کنیم که تحصیلات، توسعه به همراه نمی‌آورد و با گسترش تحصیلات به تنهایی نمی‌توان به توسعه رسید، با تحصیلات تنها می توان به «رشد» و در بهترین حالت به «پیشرفت»رسید. اصولا باید سراغ برنامه‌های توسعه برویم و ببینیم که برای توسعه چه احکامی صادر شده و چه بودجه‌هایی تخصیص داده شده است. در واقع همه شواهد حاکی از آن است که برای کودکان در دوره صفر تا 7 سالگی سه نهاد «خانواده»، «مدرسه» و «حکومت» برنامه‌ای نداشته‌اند. یعنی ما به دلیل «جهل والدین»، «غفلت معلمان» و «جاه‌طلبی سیاست‌مداران» جامعه‌‌ای هستیم که هیچ افق،‌برنامه و راهبردی برای کودکانمان نداشته ایم در واقع ما «جامعه‌ی بی‌کودکی» هستیم.

به باور من اگر می‌خواستیم برای توسعه سرمایه‌گذاری کنیم، باید حواسمان به جاهای دیگری غیر از زیرساخت‌های اقتصادی معطوف می شد.به نظر می‌رسد هیچ یک از نظام‌های «خانواده»، «آموزشی» و «سیاسی» در ایران حداقل در 35 سال گذشته برای دوره صفر تا 7 سالگی که بذر توسعه شکل می‌گیرد، برنامه‌ای نداشته‌اند. امروز دیگر برای اقتصاددانان و جامعه‌شناسان محرز شده است که بذر توسعه در انرژی هسته‌ای، کارخانه و یا حتی گسترش بخش تولیدو یا حتی در دانشگاه شکل نمی‌گیرد. در این نهادها در بهترین حالت بذر رشد و پیشرفت ایجاد می‌شود اما بذر توسعه جای دیگری جوانه می زند.

همچنان که روان شناسان تأکید دارند؛ بذر توسعه یافتگی حداکثر تا 10 سالگی در درون شخص جوانه می‌زند. حتی برخی عقیده دارند بذر توسعه دقیقاً از بعد از تشکیل نطفه در رحم مادر شروع به شکل گیری می کند. در این میان اختلاف نظر است؛ برخی عقیده دارند بذر توسعه تا 10 سالگی قابل شکل‌گیری است و برخی این زمان را حداکثر تا ۷ سالگی می‌دانند.

اما متاسفانه حداکثرتوجه «نهاد خانواده» در دوره صفر تا 7 سالگی به "نمودار رشد جسمی کودک" اختصاص دارد و تمام توجه و تأکید مادران در این دوره مربوط به تغذیه فرزندان است. مأموریت رسمی «نهاد آموزش و پرورش» هم بعد از 7 سالگی کودک آغاز می شود. نظام سیاسی هم وظیفه خود را تنها تقویت و استمرار بخشی به فعالیت نظام آموزش و پرورش می‌داند. با این تفاسیر، غالباً فرزندان ما در دوره صفر تا 7 سالگی رها و یله هستند و بدون اجرای یک برنامه پرورشی از سوی خانواده و بدون وجود یک استراتژی ملی پرورشی از سوی نظام سیاسی بزرگ می‌شوند. این در حالی است که در باب اهمیت این دوره سنی (به گفته روان‌شناسان و برخی از علوم متأخر) شما می‌توانید هر فعالیت و شخصیتی را که از کودک انتظار دارید، در این دوره سنی شکل دهید.

این تمام آن چیزی است که باعث شده است که ما ایرانیان هرگاه خواسته ایم در فرآیند توسعه مشارکت کنیم، توانایی انجام آن را نداشته ایم چرا که ما کودکی‌مان را از دست داده‌ایم یعنی توانایی هایی که باید در کودکی کسب کنیم را کسب نکرده ایم.

هنوز هم که هنوز است نظام آموزشی ما به شیوه هشتاد سال گذشته اداره و سیاستگذاری می‌شود. یعنی این نظام بیشتر حافظه محور است تا رابطه محور، هنوز مشق محور است تا منطق محور، هنوز معلم محور است تا دانش‌آموز محور،‌ هنوز دفترچه محور است تا ذهن محورِ، هنوز فرد محور است تا جمع محور، هنوز آموزش محور است تا پرورش محور، هنوز نمره محور است تا ظرفیت‌محور، هنوز نقطه محور است تا فرایند محور.

به همین دلیل توسعه ما نیز به مثابه کودکی‌مان در نقطه‌ای متوقف شده است. بنابراین این ناتوانی و ناکارآمدی امروز ما بیش از آن که محصول نظام سیاسی یا محصول چاه‌های نفت باشد، محصول ناتوانمندی‌هایی است که ریشه در کودکی ما دارد.

در صد ساله اخیر، به‌طور مکرر در مسیر توسعه گاهی چند گامی رفته‌ایم و بعد برای دوره ای طولانی متوقف شدیم و باز چندگامی و سپس توقف دوباره و این ناشی از همان فقدان دوره کودکی است. به همین دلیل است که عنوان سخن امروزم را «کودکی به مثابه توسعه» گذاشته‌ام. یعنی اگر بخواهیم توسعه را دریابیم باید کودکی را دریابیم و اگر می‌خواهیم روی توسعه سرمایه‌گذاری کنیم باید روی کودکی سرمایه‌گذاری کنیم.

ما اگر بتوانیم دو نسل را با توانمندی‌ توسعه‌ای تربیت کنیم، می‌توانیم توسعه یابیم و البته در این مسیر نیازی به داشتن نفت و منابع غنی انرژی نیست– گرچه اگر آنها باشند می‌توانند مسیر را تسریع کنند. بنابراین اگر می خواهیم در حوزه توسعه کاری از پیش ببریم و متفاوت از گذشته حرکت کنیم، ابتدا باید از تغییر ریل نسل کودکان امروزمان آغاز کنیم.

در سفری به استان کردستان یک پروژه‌ پتروشیمی را به بنده معرفی کردند.گمان می کردند به واسطه اجرای آن پروژه اقتصاد منطقه می‌تواند تحول یابد. از دوستان و اهالی آنجا شنیده بودم که استان کردستان ده پانزده سال منتظر افتتاح یک طرح پتروشیمی است. من به نخبگان و فعالان استان عنوان کردم که چرا شما بر اجرای پروژه پتروشیمی اصرار دارید و چرا گمان می کنید این پروژه اقتصاد استان را متحول می کند؟گفتند اگر بر این پروژه تاکید نکنیم بر چه طرحی تاکید کنیم؟

درپاسخ تأکیدکردم پروژه پتروشیمی هیچ کمکی به توسعه استان نخواهدکرد و تنها رشد و احتمالا پیشرفت اندکی عاید استان می‌‌کند. زیرا تجهیزات این طرح پتروشیمی با کشتی از طریق حمل‌و‌نقل دریایی از خارج کشور به داخل می‌آید. گاز و خوراک این پتروشیمی نیز با خط لوله از جنوب به استان وارد می‌شود، مهندسان آن نیز با هواپیما از دیگر استان‌ها و از تهران(پایتخت) خواهند آمد. محصولات نهایی آن نیز در زنجیره تولید به بیرون از استان می رود. در نتیجه برای استان شما تنها می تواند منفعتی در حداستخدام 200 نفر کارمند، نگهبان، راننده و نیروی خدماتی داشته باشد اما در حاشیه آن، آلودگی‌های زیست محیطی را برای شما به دنبال دارد.

در همان جلسه که دنبال ارائه راهکار بودند، به آن‌ها توصیه کردم نصف میزان نقدینگی را که مقرر شده برای پروژه هزینه شود از مسئولان طلب کنند و همان وجه را به عنوان سپرده در بانک بگذارند و سود آن را صرف بازسازی آموزش‌و‌پرورش کنند. حساب کردم از سود آن می‌توانند حقوق کلیه معلمان را دو برابر کنند. گفتم اعلام کنید ما به معلمان مان دو برابر حقوق فعلی خواهیم داد، به شرط اینکه شغلی به غیر از معلمی نداشته باشند و تعهد دهند در تمام تابستان‌ها دوره‌های بازآموزی بگذرانند و از آنان تست‌های روان شناسی گرفته شود تا معلمانی را که ویژگی‌های مطلوب‌ معلم شدن و تربیت و تعلیم به کودکان را ندارند، با بهترین شیوه ممکن بازخرید کنند.

به کردستانی‌ها تأکید کردم اگر این کار را پی بگیرند و این مأموریت را به درستی انجام دهند شما در دو تا سه نسل دیگر دانش آموزی، شاهد دوره‌ای خواهید بود که برای نسل‌های بعد ارمغان توسعه را به همراه میآورد. این یک مثال نمادین بود که بدانیم سرمایه گذاری در پرورش کودکان بسیار مهم‌تر از ساختن پتروشیمی و پالایشگاه است.

اگر ما تنها یک دهم از بودجه و هزینه عمومی مربوط به زیرساخت‌ها همچون سدسازی، مخابرات و مواردی از این دست را در اختیار آموزش پرورش قرار دهیم، اوضاع به کلی متفاوت از آن چیزی خواهد بود که در شرایط کنونی متصور است. اگر تنها یک دهم هزینه‌ای را که در انرژی هسته‌ای صرف کرده‌ایم در نظام آموزش و پرورش هزینه می‌کردیم چه بسا که برای تحول در نظام آموزش و پروش مکفی بود. اما اصولاً این موضوع برای ما «مسأله‌» و «دغدغه» نبوده است و متوجه نبودیم که توسعه از کجا آغاز می‌شود و با چنین بی‌توجهی چه ضربه و آسیبی به فرآیند توسعه و به نسل‌های بعد وارد کرده‌ایم.اینجا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۴
محمد گرمابی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی