وبلاگ اندیشه ، محمد گرمابی

سیاسی-اعتقادی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

اندیشه سیاسی علامه طباطبایی (2)

سلام‌کردنی که فرد ضعیف مقابل انسان قوی‌تر کرنش می‌کند، ناشی از استبداد است.

محسن آرمین یکی از سخنرانان همایش کیش مهر ؛درباره تأثیرات اجتماعی تفسیر المیزان سخن گفت.

او با اشاره به اینکه علامه طباطبایی در جامعه ما به‌عنوان یک مفسر بزرگ شناخته شده است، سخنش را این‌طور آغاز کرد: بنابر تخصص خودم درباره سابقه اندیشه تفسیری و جایگاه تفسیر المیزان در جایگاه تفسیر معاصر، نکاتی را عرض کنم، اینکه قرآن به عقیده مسلمانان وحی الهی است ولی تفسیر قرآن فهم بشری از کتاب خداست بنابراین تفسیر قرآن هم بشری است و مقید به سطح فهم و درک از قرآن. علمای سنتی ما هم دراین‌باره گفته‌اند فهم مراد خداوند به قدر طاقت بشری. این طاقت بشر در دوران‌های مختلف طبعا متفاوت می‌شود. از این جهت، فهم بشری که تحول پیدا می‌کند طبیعی است که محصول این فهم در مواجهه با قرآن هم می‌تواند متفاوت باشد. ما همیشه در فضاهای گفتمانی خاصی تنفس می‌کنیم و با دغدغه‌های متفاوتی روبه‌رو هستیم کار مفسر خودآگاه یا ناخودآگاه این است که این پرسش‌های خود را به کتاب خدا عرضه می‌کند و پاسخ می‌گیرد و به تعبیر مولا کتاب خدا را به سخن درمی‌آورد. البته در چارچوب انتظاراتی است که مفسر از کتاب خدا دارد. جریان تفسیر براساس همین مقدمه و اصلی که عرض کردم در تاریخ معاصر ما دستخوش تحول عظیمی شده است. علت این تحول هم تغییر شرایط و فضای گفتمانی سیاسی اجتماعی بود. مبدأ این تحول یا ریشه‌های آن را ما باید در مواجهه جامعه اسلامی با فرهنگ و مدنیت غرب جست‌وجو کنیم. آنچه در ایران ضمن جنگ‌های ایران و روس رخ داد و ایرانی‌ها با مدنیت غرب به این ترتیب آشنا شدند و در مصر با حمله ناپلئون رخ داد. این مواجهه نابرابر بود، یعنی در ضمن برخورد نظامی و شکست سخت مسلمان‌ها می‌توان گفت که مسلمان‌ها را با یک بحران هویت مواجه کرد. در آن اوائل، البته نگاه به رغم اینکه با شکست بود منفی نبود. در همین دوره، شاهد ظهور چهره‌های بزرگی مانند جمال‌الدین اسدآبادی هستیم. در این دوره که می‌شود گفت مرحله نخست و آغاز بیداری هست، قبل از آن چهره‌هایی داریم که اعتقادشان بر این بود که باید از مدنیت غرب استفاده کنیم. دیدگاه این است که بشریت به چیزهایی دست یافته است و ما تا الان خواب بودیم و عقب‌مانده بودیم و یک دفعه بیدار شدیم و اروپا آمده که سخاوت‌مندانه با ما به اشتراک بگذارد و باید بتوانیم از این عقب‌ماندگی رها شویم. شیخ ‌الازهر که در دوره اصلاحات سیاسی مصر بعد از اشغال فرانسوی‌ها چند‌سالی در فرانسه بوده و کتابی نوشته و شرح سفرش و نگرانی‌ها و تعصب‌های خودش را نشان می‌دهد نگاه مثبتی به غرب و اروپاست ولی این مرحله به‌تدریج سپری می‌شود و این نگاه مثبت به‌تدریج کم‌فروغ می‌شود چون استعمار چهره خودش را نشان می‌دهد اصلاحات سیاسی محمدعلی پاشا با شکست مواجه می‌شود و مصر زیر بار سنگین دیون خارجی می‌رود و حضور مستقیم انگلیس و فرانسه در مصر را ما شاهدیم و در ایران هم اصلاحاتی که اولین‌بار توسط عباس‌میرزا شروع می‌شود هم‌زمان است با اقدامات اصلاحی محمدعلی پاشا و اواسط قرن ١٩ به تدریم ما مواجه هستیم با شکست حرکت‌های اصلاحی و کم‌فروغ‌شدن این نگاه. در این مرحله شاهد بروز چهره‌های اصلاح‌گر اندیشه دینی هستیم و سیدجمال‌الدین در این مقطع و شاگردش شیخ محمد عبده ظهور می‌کنند
این حرکت اصلاحی در سطح اندیشه دینی با این فرض و اصل شکل می‌گیرد که باید در نگاه خود تحولی رخ دهیم و تا نشود امکان پیشرفتی نیست. نگاه به غرب هم تا حدودی اصلاح می‌شود یعنی وجه سیاسی از وجه تمدنی او تفکیک می‌شود. این حرکت نتایجی، هم در سطح سیاسی و هم درسطح شاخه‌های مختلف اندیشه‌ای، ازجمله تفسیری دارد. جریان اصلاح اندیشه تفسیری در ذیل این اندیشه اصلاح دینی شکل می‌گیرد و پرچمدارش شیخ محمد عبده صاحب کتاب تفسیر المنار است. عبده پایه‌گذار تفسیر جدیدی است؛ او می‌گوید که مفسران گذشته ما در فهم قرآن به بیراهه رفته‌اند؛ نه روش‌شناسی دقیق و روشنی در تفسیر قرآن به کار گرفته‌اند و نه در مواجهه با قرآن به سراغ پیام خود قرآن رفته‌اند. قرآن پیام هدایت است و باید از این منظر مواجه شد. برای ما چه فرقی می‌کند که تعداد اصحاب کهف چند نفر بوده و چند سال خواب رفته بودند؟ آنچه ما از قرآن باید بخواهیم هدایت است چیزی که در تفاسیر گذشته ما اگر نگوییم غائب اما تحت‌الشعاع فضل‌فروشی‌هایی قرار گرفته است که کاملا وجه هدایت ذیل آن پنهان بوده است. عبده در ذیل کتاب خودش انتقادهای سختی به مفسران گذشته دارد ضمن اینکه تجلیل هم می‌کند و خودش یک روش‌شناسی در مقدمه کتابش ارائه می‌کند. مکتبی که او پایه‌گذاری می‌کند سرآغاز تحولی عظیم در اندیشه تفسیری در داوران معاصر است؛ اجازه دهید بگویم همه تفاسیر بعد عبده و جریان‌های تفسیری بعد او تا حدود زیادی تحت‌ تأثیر راهی است که او پایه‌گذاری کرده است. شاگردان عبده شاخه‌های مختلفی در همین مسیر شاهراهی که او ایجاد کرد رفتند. تفسیر هدایتی. از این مرحله به بعد ما شاهد تفاسیر اجتماعی، عقلانی و اجتهادی هستیم. تفسیر المیزان از این جمله است و وامدار این حرکتی که در عصر جدید شروع شده است. نمی‌خواهم بگویم که افکار واندیشه‌های عبده را تکرار می‌کند خیلی از جاها نقد وارد می‌کند به آن. آن‌طور که شاگردان علامه می‌گوید علامه کتاب المنار را در کنارش داشت و در بسیاری موارد برداشت‌های المنار را نقد می‌کرد. بیشترین نقشی که المنار در تفسیر المیزان دارد طرح پرسش است. پرسش‌هایی که علامه پاسخ‌هایی به آن می‌دهد که گاه تأیید و بسیاری از مواقع نقد برداشت‌های عبده است. من اگر بخواهم به عوامل تأثیرگذار دیگر در تفسیر المیزان اشاره ‌کنم باید بگویم که قرن ٢٠ با همه قرون گذشته تفاوت عظیمی دارد. مشابه تحولات این صد سال را ما در هیچ دوره دیگری ندایم؛ از نظر تراکم حوادث و اتفاقات اثرگذار؛ استعمار، انقلاب‌ها و مبارازت آزدی‌بخش، ازبین‌رفتن خلافت عثمانی و... اینها مابه‌ازای خودش را در عرصه اندیشه برجای می‌گذارد. در این دوران استعمار چهره کریه و زشت خودش را نشان می‌دهد و در نیمه قرن ٢٠ انگاره خوش‌بینی به غرب در حکم یک نجات‌دهنده و هم ادعای غرب دراین‌زمینه با رخ‌دادن دو جنگ جهانی به چالش کشیده شد و تأثیر خودش را در جوامع اسلامی به دو شکل گذاشت. یک نفرت از غرب و بازیابی اعتماد به نفس خود کم‌بینی در اندیشه دینی و اندیشه تفسیری برجای گذاشته است. ما بالاخره ذیل گفتمان‌هایی زندگی می‌کنیم و نمی‌توانیم خود را از این فضا خارج کنیم. شما به مقدمه «پرتوی از قرآن» اثر مرحوم طالقانی هم نگاه کنید عینا این بحث را خواهید دید. شعار بازگشت به قرآن از زمان مرحوم شیخ محمد عبده مطرح شد؛ این رجوع به قرآن تبعاتی هم داشت، نسبت قرآن با حدیث چیست؟ تا قبل از آن روایت نقش بسیار مهمی در تفسیر قرآن داشت اما بعد از آن، نقش حدیث کمتر شد؛ جریانی به وجود آمد به نام جریان قرآنیون که منشأ آن مصر است. توفیق صدیق پزشکی بود که اولین بار آن را مطرح کرد. این جریان بعدا ادامه یافت و الان هم هستند. ما یک جریان اخباریون داریم که می‌گویند فقط معصوم قرآن را می‌فهمد و باب فهم ما حدیث است. یک نگاه اصولیون است که روایت را سند‌شناسی می‌کنند و جریانی هم در این جریان قرآنیون ایجاد شد یک گام جلوتر گذاشت و اینکه نمی‌شود برای فهم روایت صرفا به سند رجوع کرد. نقد متن از سند مهم‌تر است. ملاک‌هایی برای پذیرش روایت طرح می‌شد که تا قبل آن مطرح نمی‌شد مثلا این که اگر روایت با ظاهر قرآن یا با سیاق قرآن سازگار نبود ولو سندش معتبر باشد، باید آن را کنار گذاشت. نگاه المیزان هم همین‌طور است. یعنی جریانی که به روایت باور دارد اما ذیل قرآن می‌بینند و اگر روایتی با ظاهر قرآن سازگار نبود ابایی از کنارگذاشتن آن ندارد. علامه جزء این طیف است. کسانی مانند مرحوم طالقانی و بازرگان هم با تفاوت‌هایی در این جریان جدید اندیشه تفسیری جای می‌گیرند. ما معمولا بزرگداشت چهره‌ها را برگزار می‌کنیم فقط تأیید و تمجید می‌کنیم اما این روش درستی نیست؛ نقد یک تفکر به معنای رد و تقبیح آن تفکر نیست اگر آن ایده اهمیتی نداشت نقدشدنی نبود
پرسش و پاسخ
محسن آرمین در ادامه در پاسخ به این سؤال که تفسیر آیت‌الله طالقانی مبارزه‌محور و انقلابی است و ازاین‌رو چه فرقی با تفسیر المیزان دارد گفت: باوجود تفاوت‌هایی که میان این دو هست اما به لحاظ گوهری تفاوت زیادی باهم ندارند. این تصور که تفسیر پرتویی از قرآن تفسیری انقلابی است، غلط است و تحت‌تأثیر چهره سیاسی مرحوم طالقانی این تلقی ایجاد شده است. اتفاقا تفسیر ایشان سیاسی، مبارزاتی نیست؛ عناصری در این دو تفسیر مشترک است، چون در یک فضای پارادایمی شکل گرفته است. یکی از حوزه آمده بیرون و عملا وارد مبارزه شده و دیگری در حوزه باقی مانده، یکی فیلسوف و دیگری یک روحانی مبارز است، اما فضا یکی است. دهه ٢٠ تا ٤٠ و اتفاقاتی راکه بر جهان اسلام و ایران رفته به‌خاطر بیاورید. یک فضاست. همان تأکیدی که طالقانی بر مسئله توحید دارد، علامه هم دارد. همان حساسیتی که طالقانی درباره استبداد دارد، علامه هم دارد. یک جمله در ذیل آیه ٩٠ سوره نساء علامه طرح می‌کند. می‌گوید سلام‌کردنی که فرد ضعیف مقابل انسان قوی‌تر کرنش می‌کند، ناشی از استبداد است. ولی خب ایشان تفسیرشان کلان‌تر است و مباحث کلامی دارد و فیلسوفانه است اما پیام اصلی و گوهره اصلی تقریبا در هردو به گمان من یکی است و جاهایی می‌شود تأثیرپذیری‌هایی  دید و تأثیرهایی که هردو از عبده داشته‌اند. در پاسخ به سؤال دیگری که از نگاه علامه، حکومت باید چه شکلی داشته باشد، گفت: مرحوم علامه یک فیلسوف است و فیلسوف نوآور است. فلسفه اسلامی با کمال تأسف به‌خاطر هیمنه استبداد و دستگاه خلافت از ورود به برخی عرصه‌ها بازماندبرای دستگاه خلافت نقل قابل پذیرش‌تر بود بنابراین فلاسفه اگر می‌خواستند وارد جنبه‌های اجتماعی شوند که با رویکرد عقلانی به مسائل نگاه کنند، دچار مشکل می‌شدند این تفکر عقلی از سوی دستگاه خلافت حمایت نشد بنابراین در طول تاریخ جریان معتزله از بین رفت اما اهل حدیث و اشعریون حمایت شدند و باقی ماندند. برای همین فلسفه اسلامی برخلاف غرب محدود به مباحث خداشناسی شد. الهیات به معنای اخص و اعم وارد مباحث اجتماعی نشد. تلاش‌هایی نظیر کارهای مرحوم فارابی انجام شد ولی پیگیری نشد. می‌توان گفت علامه طباطبایی یک فیلسوف مؤسس تحول‌آفرین در این زمینه است. بحث اعتباریات که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مطرح می‌کند، نظریه فطرت مبانی نظریه اجتماعی علامه بوده و این ابتکار علامه است و تا پیش از او نداشته‌ایم. این مبانی را علامه مطرح می‌کند بالاخره انسان موجودی است که می‌خواهد همه‌چیز را در خدمت منافع خودش استخدام کند اما از سویی نیاز دارد در جامعه زندگی کند اینجا باید یا این تضاد منافع به فروریختن جامعه منتج شود یا به تعادلی برسند و کنار بیایند. به‌این‌ترتیب در زندگی اجتماعی می‌پذیرد حقوقش را محدود به حقوق دیگران کند که تقریبا شبیه نظریه هابز است که ذیل نظریه قرارداد اجتماعی دسته‌بندی می‌شود. یک نظریه ایشان پایه می‌گذارد و براساس آن اندیشه سیاسی و حکومتی‌اش را پایه‌گذاری می‌کند. بین متفکران مسلمان کسی را نداریم مانند او این‌طور مبنا‌سازی کرده باشد. ممکن است به این نظریات نقد داشته باشید. نخستین منتقد ایشان آیت‌الله مطهری است و ایشان برای فطرت نقش مهم‌ترین قائل بود تا نظریه استخدام. حتی طالقانی این‌جور مبنا‌سازی را ندارد. نظریه حکومتی ایشان تا جایی که نقد استبداد و نفی بهره‌کشی انسان از انسان است را تأیید می‌کنیم اما آنجایی که حکومت انسانی و شرایط حاکم را مطرح می‌کند و بحث حقوق و آزادی‌ها را در جامعه دینی مطرح می‌کند، شاید ما نقد داشته باشیم. ولی در اینکه یک دیدگاه اندیشه سیاسی با مبانی فلسفی روشنی دارند، قابل تردید نیست. یکی از مشکلات ما که در سطح اندیشه‌ای داریم این است که متفکران ما مبناهای فلسفی روشنی ندارند. اما درباره تأثیر تفسیر المیزان در اندیشه معاصر باید گفت یک دسته متفکران مؤسس‌اند و یک دسته مبلغ‌اند. یک دسته بین این دو هستند. علامه هم مؤسس است و هم مبلغ. برای آن متفکران دیگر می‌نویسد. بعدا توسط دیگران ترجمه می‌شود. افکار چهره‌های برجسته مبلغ و مؤسس برای انتقال به جامعه نیاز به‌واسطه دارد. این واسطه، روشنفکران و متفکران‌اند. علامه شاگردانی تربیت کرده است ازجمله جوادی‌آملی و در رأس آنها مرحوم مطهری و بزرگ‌ترین شارح اندیشه‌های ایشان مرحوم مطهری است. اگر شما بخواهید اندیشه‌های مطهری را دنبال کنید باید بپذیرید که به‌شدت وامدار علامه طباطبایی است و اندیشه‌های ایشان را بسط و مطرح می‌کند. اوج این شرح در اصول فلسفه و روش رئالیزم است. علامه بسیار مجمل‌نویس بود. بهترین شرح را مطهری نوشته است. به گمان من جامعه از کانال مطهری بیش از دیگران با اندیشه‌های مرحوم طباطبایی آشنا شد
اینجا. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۷
محمد گرمابی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی