گفتگو با آیت الله هاشمی رفسنجانی در خصوص اعتدال ،افراط و تفریط ؛
چند سالی است که منطقه خاورمیانه درگیر افراطیگری دینی شده است به همین خاطر از هاشمی در خصوص راه کارهای استفاده از اندیشههای دینی برای رفع افراطیگریها پرسیده شد ، که ایشان در این خصوص فرمودند :
یک بعد سیاسی و یک بعد فکری مسأله را مطرح میکنم.
در بعد سیاسی تا این اواخر، مثلاً 50 سال پیش یا قدری دورتر، گرفتاری ما استبداد و
استعمار بودند. یعنی همیشه روسای استبدادی در کشورها چون مردم را نداشتند، با خارجیها
میساختند. خارجیها هم مستبدها را تأیید میکردند. مثل زمان پهلوی که مستبدها
فرمان مستکبران را اجرا میکردند. منافع هر دو در همکاری بود تا منافع مردم را
قیچی کنند. این شیوه برای ملتها، تا حدودی قابل حل بود. مثلاً وقتی ما شاه را
شکست دادیم، آمریکا را هم بیرون کردیم و توانستیم بر هر دو پیروز شویم. البته آنها
مشکلات زیادی درست کردند. اینجا میخواستم امتیازات انقلاب اسلامی را بگویم که
چقدر مهم است. میتوانید بعدها در خبرگزاری روی آن کار کنید. آنها
رفتند ضلع سومی درست کردند که گروههای افراطی هستند. اینها آمدند یک جریان افراطی
تند را ساختند که از طالبان در افغانستان شروع شد. زمانی بود که طالبان در مقابل شورویها میجنگیدند و مردم
افغانستان هم انگیزه داشتند که بجنگند. در پاکستان این گروه را تقویت کردند. چون
ریشه آنها در پاکستان است. براساس آن تفکر 5 هزار مدرسه در پاکستان درست کرده
بودند که شاید الان به 30 هزار رسیده باشد. بچههای مردم را اینگونه تربیت کردند. علیه شوروی جنگیدند و
بعدها به جان هم افتادند که هنوز دارند مردم افغانستان را میکشند. پاکستان هم به
مصیبتی که درست کردند، مبتلا شد. این تفکر بعدها در خیلی از کشورها پخش و سرمایه بزرگی
برای نیروهای استکباری و استبدادی شد. منتها برای استبداد موقت و برای استکبار
دائمی است. الان مثلث شدند که مشکل کشورهای اسلامی شده است. به خاطر اینکه آنها وهابیها هستند. وهابیها را کمی برای شما
توضیح میدهم. اینها اصلاً افراطی هستند. سازمان، فکر و تفکراتشان افراطی است. عربستان سعودی یک کشور وهابی اصل است
و وهابی از آنجا شروع شد. الان ما سه مشکل را با هم داریم و حل کردن آن تقریباً
برای کشورهایی که قیام میکنند، مشکل شده است. مثلاً مصر، لیبی یا همهی این
کشورها، مردم مصر توانستند بر استبداد و استعمار پیروز شوند. یعنی هم مبارک را
شکستند و هم در آن مقطع دست استعمار را کوتاه کردند. اما یک گروه تندرو از بین
مبارزه درآمدند و مردم را از کاری که کردند، پشیمان کردند. کشوری هست که عمدتاً
با توریسم زندگی میکند. آنها فضای آنجا را آنقدر نا امن کردند که بعد از انقلاب اصلاً
توریسم نمیآمد و مردم دچار مشکلاتی از قبیل شغل، گرانی و نا امنی شدند. حکومت
مستبد شکسته و نا امنی زیاد شده بود و عدهای از مردم از کارشان پشیمان شدند و
دوباره به یک ارتشی رأی دادند و ارتشیها برگشتند. یک نظامی را که بیرون کرده و یک
نظامی دیگر برگشت. ظاهراً آقای سیسی آدم محبوبی بود. اما به هر حال نظامی بود و
نظامیها هم تابع آمریکاییها بودند. بعد از کمپ دیوید، نظامیهای مصر با پول
آمریکا کارشان را میگردانند. لیبی هم اینگونه شد. در لیبی استبداد را شکستند.
ولی گروههای افراطی مسلح وارد کار شدند و الان وضع بدتر از مصر شده است و در آخر
این شرایط باید آدم قدرتمندی بیاید و این نا امنیها را بنشاند.
جاهای دیگر هم اینگونه پیش میرود.
در تونس ابتدا عقلانیت به خرج دادند و توانستند عبور کنند. ولی دوباره در حال رشد
کردن هستند که همینها به نمایشگاه حمله کردند و کارهایشان را شروع کردند. الان
اینگونه شده است که وقتی مردم پیروز میشوند، افراطیها وضع کشور را آنچنان به هم
میریزند که مردم دوباره به قبلیها پناه میبرند. انقلاب ایران این امتیاز را
دارد که آنها ندارند. به خاطر اینکه امام(ره) در آن زمان خیلی منفذ بودند و حرفشان
مثل آیه قرآن برای مردم بود. اگر امام راحل نبود، ما
هم دچار همین وضع میشدیم.
یعنی وقتی که انقلاب پیروز شد، همه گروههایی که مسلح بودند و در زندان بودند،
آزاد شدند و بیرون ریختند، با تشکیلات خودشان کلانتریها و پادگانها را غارت
کردند و همه مسلح شدند و شعار تجزیه در کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان و خوزستان
سر دادند و بعداً حتی در حال سرایت به آذربایجان بود. ولی چون امام خیلی مقتدر
بودند و مردم امام(ره) را قبول داشتند، همین جوانهای انقلابی در زیر سایه
امام(ره) جمع شدند و همه اینها را ظرف یک سال از میدان بیرون کردند و نگذاشتند
کشور تجزیه شود. آنها نتوانستند این کار را بکنند و به خنسهایی افتادند که میبینید.
در اینجا ما به دامان استعمار نرفتیم که بیایند ما را نجات بدهند. به خاطر اعتمادی
که به امام بود، نیروها و بچههای مخلص به میدان آمدند و توانستیم خودمان را حفظ
کنیم. این مشکل الان برای همه کشورهاست. مثلاً سوریه، الان مشکل این است که اگر بخواهند
بشار اسد را ساقط کنند، بعداً چه میشود؟ این گروههای تروریستی به آسانی از آنجا
بیرون نمیروند وناامنی خیلی شدیدتر میشود.
در همه جا این مشکل در حال پیدا شدن
است. اما ریشه این جریان چیست؟ خیلی آسان میتوانید بفهمید با کتابی که معرفی میکنم
و آسان ترین کتاب است. ریشه این جریان مربوط به هفت، هشت قرن قبل است. شخصی به نام
ابنتیمیه افکاری داشت که شیعیان را مشرک و کافر و مرتد و مهدورالدم میدانست و در
آن زمان خیلی موفق نشد. بعد محمد بن عبدالوهاب که یک عالم سنی بود راه او را دنبال
کرد و مریدان او فرقه وهابیه را تشکیل دادند. تا آن موقع تیمیمی میگفتند. همین کارهای
ابن تیمیه را محمد ابن عبدالوهاب در کشور عربستان سازماندهی کرد و تشکیلاتی به نام
وهابیه درست کرد و راه افتادند و همین کارهایی را که الان داعش میکند، آنها هم میکردند.
آنها دو بار به عراق آمدند و حرمها را منهدم و مردم را قتل عام کردند و رفتند.
در خود عربستان همه آثاری را که از
زمان ائمه(ع) مانده بود، منهدم کردند و حتی قبر پیغمبر(ص) و مسجد را به هم ریختند
و بارگاهها و بقعههای بقیع را خراب کردند. آن موقع در بقیع بقعه بود. هنوز افکار
آنها در دولت عربستان است. منتها ملک عبدالله که آمد یک مقدار معتدل کرد. آدم
عاقلی بود. اینهایی که دوباره آمدند، همان افکار را دارند. الان این خطر برای
دنیای اسلام هست. شبکهها تشکیل شده و پولدارهای وهابی به اینها کمک میکنند. در
آفریقا از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب و در آسیا، خاورمیانه هستند و تبدیل به یک
غده سرطانی در دنیای اسلام شدند. باور کنید همان استعمارگرهایی که نمیخواهند
دنیای اسلام متحد شود و ربع جمعیت دنیا زیر یک پرچم بیاید، نمیگذارند و ما کار
دشواری با اینها داریم. از اول این افکار را خوارج در زمان حضرت علی(ع) داشتند.
آنها هم اینگونه بودند. منتها نه مثل امروز که اینگونه هستند. ولی این افکار را
داشتند و با حضرت علی(ع) هم جنگیدند و با معاویه هم مخالف بودند. یک مجموعه تندرو
بودند. الان ما گرفتار بلیهای به نام القاعده، داعش، بوکوحرام و جبهه النصره شدیم
که ریشه همه اینها به القاعده برمیگردد. الان به این روز و این خطر افتادیم.
ایران یک امتیازی نسبت به دیگران دارد و همان سال اول انقلاب آن فتنه را توانست
خاموش کند. ولی عوارض آن را هنوز تحمل میکند.اینجا