شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ق.ظ
شعر ؛ خـواب
خواب
یار در باطن اگر همدم اغیار نبود ** عاشق دلشده را دیده ی خونبار نبود
گر شبان بود ز اسرار شبانی آگاه **گلِّه ،محنت کش گرگان ستمکار نبود
حال ما خوب نگردید ،از آنرو که طبیب ** هیچ در فکر شفا دادن بیمار نبود
علت گمرهی قافله را پرسیدم *** غیر بیعرضگی قافله سالار نبود
در صدد بود که هشیار کند مستان را **آنکه خود نیز درین میکده هشیار نبود
گل از آن خوارتر از خار وخس آمد که به باغ **باغبان را خبر از فرق گل و خار نبود
زآن سبب بود سر ما ز خجالت در پیش ** که سر خائن کشور به سر دار نبود
خواب دیدم دو سه تا اسکن و گفتم :ای پول
کاش بـیـن مـن و تـو فـاصـله بسیار نبود
گفت :رو رو که مرا با تو سرو کاری نیست
چونکه با رشوه تو را هیچ سروکار نبود
تهران مصور 7/2/1324
۹۴/۰۳/۰۹