شعر ؛ شاید سیاسی
باعث خجالت
چرا هر آنکه کند دعوی دلالت ما **شود دلالت او مایه ی ضلالت ما ؟!
چنین که گرم نشاطند اولیائ امور **کجا شوند خبردار از ملالت ما ؟
از آن دوا که طبیبان بی وقوف دهند *شگفت نیست گر افزون شود کسالت ما
علاج کار خود ار خود کنیم ،خوب تر است **ولی دریغ که مانع بُوَد جهالت ما
ز کودکان پدر مرده تیره بخت تریم **که هیچ کس نکند فِکر استمالت ما
دو چیز بر دهن ما نهاده مُر سکوت **یکی نجابت ما ویکی اصالت ما
به روزگار کسی برنخاست از پی کار *که روز کار نشد مایه ی خجالت ما
بدانکه لاف دلالت زند ، شبی گفتم **که از چه روی شدی باعث ضلالت ما ؟
جواب داد که گمراه کردن مردم **همیشه عادت ما بوده است وحالت ما
کنون بنال وبکش بار ظلم ،چون خوردی **فریب وعده ی آزادی وعدالت ما
کسی به گفته ی ما هرگز اعتنا نکند **جز آنکه نیست خبردار از رذالت ما
مرام ماست که خلقی کنیم آلت دست **شما برای چه آخر شدید آلت ما
تهران مصور 29/10/23