وبلاگ اندیشه ، محمد گرمابی

سیاسی-اعتقادی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ

اثر محبت

از محبت تلخ ها شیرین شود*** وز محبت مس ها زرین شود.
از محبت خارها گل مى شود*** از محبت سرکه ها مُل مى شود

این شعر شورانگیز را در خاطرتان دارید؛ آدمی، مفتون مهر و کشته محبت است. قرآن می فرماید در روابط خود به جای ستیز، پرخاش و مقابله به مثل، گذشت و بخشش کنی ناباورانه ببینید که دشمن دیرینه شما دوستی دلسوز می شود.
«إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ؛ برخوردهاى مثبت و منفى هرگز یکسان نیست. بدى را با شیوه ای که نیکوتر است دفع کن که ناگاه خواهى دید همان که میان تو و او دشمنى بود، چون دوستى صمیمى گشته است.» این یعنی «واکنش مثبت در برابر کنش و عمل منفی»،که سیره معصومان علیهم السلام است.
این قانون در روابط همسران نیز حاکم است. پیامبر صلى الله علیه و آله
: هِبَةُ الرَّجُلِ لِزَوْجَتِهِ تَزِیدُ فِی عِفَّتِهَا؛ هدیه دان مرد به همسرش عفت اورا افزایش می دهد. حتماً می پرسید چگونه هدیه، عفت را زیاد می-کند؟! بله، هدیه نشان و سمبل عشق و محبت ما به طرف مقابلمان است. یکی از مهم ترین قوانین روابط انسانی می گوید: به کسی که محبت کنی او را اسیر خود کرده ای؛« الانسانُ عبیدُ الاحسانِ
». اگر همسر، به ویژه زن که عاطفه محور است، اسیر مهر و محبت و احسان مالی، عاطفی و حمایتی شوهرش شود، به او خیانت نمی کند و در حضور و غیبت همسرش به او وفا دار خواهد بود.
اجازه دهید سخن خود را با یک داستان کوتاه و یک قانون مهم به پایان برسانم؛ داستانی که محبت را اساس شادکامی در روابط انسانی می داند با این قانون می توانی حتی مادر شوهرت را بکشی! اما با تیغ مهر و محبت.
دختری بعد از ازدواج نمی‌توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می‌کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سمّ خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نبرد.دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می‌ریخت و با مهربانی به اومی‌داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهترو بهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی‌خواهد که بمیرد، خواهش می‌کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.[1]
توجه توجه
برای دانلود ماهنامه خانه خوبان از اینجا وارد شود:
http://farhangisite.ir/node/20

پی نوشت :
1. ماهنامه خانه خوبان ویژه خانواده ها، م.ح قدیری، اردیبهشت و خرداد 1392، ش52و53، ص8.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۳۰
محمد گرمابی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی