ایزوگام عاطفی
زمستون شده بود. هوا
دلش گرفته بود و بهونه گریستن داشت و بالاخره نتونست بغضش رو تو گلوش کنترل کنه.
بغض ترکید و در آسمون باز شد. اشکای بارون از گونه های ابرها سرازیر می شدن و شر
شر بر صورت زمین و پشت بام ها می ریختن. هوا سرد بود. مش قربون تلفنش رو برداشت و
به پسرش تماس گرفت: سلام پسرم
خوبی بابا، عروس گلم چه طوره؟ به مرحمت شما خوبیم. باباجون مراقب قلبهاتون باشید،
لحاف مهر رو روی خودتون بکشید که قلب تون سرما نخورن. پسر با اشتیاق به سخنان پدرش
گوش می داد و همسر او هم سرش را به گوشی چسبونده بود تا از شیرینی کلام مش قربون
یه چیزی هم گیر اون بیاد. مش قربون کمی از وضع و اوضاع زندگیشون پرسید و بعد گفت:
باباالغرض این که بارون منو یاد نکته ای انداخت اگه بخوای بهت بگم. عروس که حواسش
نبود، با شوق داد زد: بگو باباجون. مش قربون، خندید و گفت چه خوب تو هم می شنوی
شیطون
باشه برای هر دوتایی شما میگم:
افراد سالمندی چون من که سردی و گرمی روزگار رو چشیدن قبل از این که بارون بباره
سری به پشت بوم می زنن و با جارو کردن خس و خاشاک، مسیر آب بارون رو باز می کنن و
درزهای پشت بوم رو می بندند تا نکنه از این درزها آب نفوذ کنه و زندگی رو خیس کنه.
ما هم باید مراقب باشیم. باید قبل از این که هوای زندگی پاییزی و زمستونی بشه
حواسمون رو شش دونگ جمع کنیم که مبادا از درزهای عاطفی، آب مهر غریبه ای وارد دل
یکی از همسران بشه، خس و خاشاکای مسیر عشق تون رو صبج به صبح جارو کنین، اشغالای
ناسازگاری رو شب به شب توکیسه سازش بریزید و درزهای تفاهمتان را با بتن بخشش و قیر
گذشت پرکنید. نذارید قطرات کدورت به تدریح از سوراخای اختلاف، وارد خونه قلب و
لونه ذهنتون بشه و گرنه زندگی یتون رو ویرون می کنه. هنوز عروس داماد جوان با
اشتیاق به حرفای باباش گوش می کرد که پدر با خنده گفت: چوونم گرم شده و پر حرفی
کردم و بعد خدا حافظی کرد. او رفت اما حرفاش که از دل مهربون و باتجربه اش برمی
آمد، در قاب دل این دو جوون خوش نشست.[1]
پی نوشت :
1. م.ح قدیری، نرم افزار تافته جدانابافته، بخش زندگی معنوی، سایت گفتگوی دینی