عشق و هوس
عشق وهوس
روزی بولهوسی بر سر راهی رسید
جـلوه کنـان چهـارده ماهـی دیــد
یک دل نه صد دل عاشق آن زیبا روی چون ماه شب چهارده شد.در حالی که هیچ اطلاعی از خصوصیات و اصل ونسب خامواده وی نداشت به او پیشنهاد ازدواج داد از آنجایی که زن می دانست منشأ دل بستن مرد هوا وهوس محض است به او گفت:
خواهر من می رسد اینک ز پی
به ز چو من صد سر یک موی وی
نیست ز خوبان سخن آنجا که اوست
من کیم وصد چو من آنجا که اوست
با شـرف حسـن خداداد من
رفته به شاگردی اش استاد من
ساده دل آن وسوسه چون گوش کرد
قاعـده کار فرامـوش کـرد
کرد بسی در ره بیره نگاه
دیـد رهـی دور کسـی نـی براه
بار دگر لـب به سخـن باز کرد
لابـه گری پیـش وی آغـاز کرد
بانگ زد آن ماه که ای هرزه گوی
به که بگردانی از این هرزه روی
قبله مقـصود یـکی بیـش نیـست
قاصد آن قبله دو انـدیش نیـست
شرط طلب ترک دوئی کردن است
روی ارادت به یـک آوردن است
چـون زیـکی رو بـه دو آوره ای
رسم نو است این که تو آورده ای
جوانی می گفت که در طول هفته پنج بار عاشق می شوم ودر دلم با آن معشوقه ازدواج می کنم وهفته ای پنج بار هم آنها را در دلم طلاق می دهم وهفته آینده روز از نو روزی از نو!!
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
منبع:سوز عشق
خیلی خوب و عالی بود