اندیشه وعمل سیاسی فیض کاشانی
اندیشه وعمل سیاسی فیض کاشانی
در این بخش قصد آن داریم که به صورت خلاصه یعنی به صورت ذکر نکات کلیدی به بیان اندیشه سیاسی فیض کاشانی بپردازیم.
ملا محسن فیض کاشانی شاگرد صدرالمتألهین ومعصر محقق سبزواری بود،که به دعوت شاه صفی وعباس دوم از کاشان به اصفهان رفت ودر انجا در زمینه سیاسی دست به انجام اصلاحاتی زد اما در نهایت به دلیل اختلاف با علمای اصفهان مجدد به کاشان برگشت.
اقدامات اصلاحی فیض کاشانی:
1-احیای احیاء علوم الدین غزالی ، غزالی احیاء علوم دین را نوشت چون فکر می کرد شیطان به علما غلبه کرده ودین را فقط فقه ،قضا وجدل می دانند واز علوم واقعی یعنی فقه وحکمت وعلم ضیا وهدایت دور شده اند.
فیض کاشانی هم با همین اعتقاد احیاءعلوم دین غزالی را احیا وتهذیب کرد وآن را با کلام شیعی آمیخت وبا انگیزه اصلاح اوضاع فرهنگی اجتماعی ومذهبی عصر صفوی اصلاحاتی را بیان کرد ونام آن را محجة البیضا گذاشت.
2-تدوین رساله شاهی :این رساله را برای شاه عباس دوم نوشتند ودر این رساله به شناخت انسان وارتباط شرع وعرف (سلطنت)پرداخت ،بر این اساس ایشان معتقدند عملکرد انسان تابع پنج قوه است که عبارتند از 1-عقل2-شرع3-طبع4-عرف5-عادت
عقل:قوه ای درونی است وبر دو نوع است 1-عقل ذاتی که قوه ای است که با آن از حیوانات تمایز پیدا می کند 2- عقل اکتسابی که به وسیله آن انسان نفع وضرر خود را تشخیص می دهد
شرع:قوه ای بیرونی که خداوند برای سعادت بندگان فرستاده است
طبع:یا هوا قوه ای درونی که بعضی چیزها را موافق خود می شمارد که به آن شهوت می گویند ،وبعضی چیز ها را مخالف طبع می داند که به آن غضب می گویند ،اگر طبع مخالف عقل وشرع باشد وسوسه شیطان است .
عادت:قوه ای که از بیرون به درون می رود وانسان را بر می انگیزد بر انجام اموری که موافق عقل یا هوا (طبع)باشد به تکرار
عرف:قوه ای بیرونی است ودستوری(قانون)است که عامه مردم آن را وضع می کنند وعمل کردن به آن را بر خود واجب می دارند ،عرف اگر خلاف عقل وشرع باشد نباید به آن عمل کرد
اندیشه سیاسی :
فیض کاشانی عرف را مساوی با سلطنت می داند وبه برسی رابطۀ آن با شرع می پردازد (رابطۀ دین وسیاست)،ومعتقد است سلطنت نا تمام است وبا شرع کامل می شود وباید منقاد شرع باشد .رابطۀ سلطان با شرع را مثل نسبت بدن به روح می داند.
در خصوص سایر قوا فیض می گوید عقل اگر کامل باشد بر سایر قوا مقدم است عقل کامل یعنی عقل انبیا واولیا وبعد از عقل وشرع طبع وعادت است ،چون عقل وشرع با روح ارتباط دارد وطبع وعادت با بدن که باید در خدمت روح باشند برای به کمال رساندن روح
وعرف اگر مدد کار عقل وشرع باشد بر طبع وعادت مقدم است وباید به آن عمل کرد اگر مخالف عقل وشرع باشد نباید به آن عمل کرد مگر از روی تقیه.
چند نکته :عقل بر دیگر قوا حاکم است پس حکیم لیاقت رهبری رادارد اما عقل چون باطن شریعت است وشریعت ظاهر ،پس حکیم باید مجتهد شرع باشد ،یعنی اینکه حاکم باید حکیم مجتهد باشد .
فیض کاشانی عرف را دستورات وقوانینی می دانست که عامه مردم وضع می کنند یا همان سلطنت ،اگر موافق عقل وشرع باشد پذیرفته است یعنی اینکه دموکراسی ورأی اکثریت باید مخالف عقل وشرع نباشد.
ودر نهایت فیض در رساله الفت نامه عامل انحطاط را عدم وحدت می داند واز مسلمانان می خواهد که دست از تکفیر یکدیگر بردارند وبا هم متحد شوند ودر این خصوص آیات وروایاتی راهم می آورند.
منبع:کتاب چالش سیاست دینی ونظم سلطانی ،دکتر نجف لک زایی
وکتاب ده رساله رسول جعفریان
الله اعلم