نامۀ تنسر(بخش اول)
نامۀ تنسر
بیان اوضاع واحوال زمانه:
حدود سال 212میلادی، دورۀ ظهور اردشیر بابکان وبدل کردن وضع ملوک الطوایفی به شاهنشاهی واحد وبنیان نهادن سلسلۀ شاهان ساسانی وتجدید حیات وتقویت دین زرتشتی ،یکی ازدوره های درخشان ایران که توانست بعد ازسالیان دراز ایرانشهری رابه صورت یک خدایی درآورد.
تنسر کیست؟
بنابر روایات متعدد یکی ازکسانی که دربه قدرت رسیدن اردشیر سهم زیادی داشت ،مرد زاهدی بود به نام تنسر که ازفرزندان ملوک الطوایف ، افلاطونی مذهب وشاهی رااز پدرش به ارث برده بود،اما آن را ترک کرده وگوشه نشینی اختیار کرده بود وقبل ازبه قدرت رسیدن اردشیر مردم وحاکمان محلی رابه اطاعت ازاو دعوت می کرد وزندگی خود را وقف آماده کردن زمینه برای به قدرت رسیدن اردشیر کرده بود.مشیر معتمد وناصح اوبود ،گفته شده سلسلۀ پادشاهی ساسانی باتدبیرتنسروتیغ اردشیر به وجود آمد.
درکتاب سوم دینکرد(کتاب مقدس زرتشتیان)ازتنسربه عنوان زنده کنندۀ مجدد دین زرتشتی نام برده اند چون او به دستور شاه قطعات متفرق اوستا راجمع آوری کرده بود.
درمیان کتابهایی که به دست رسیده قدیمیترین کتابی که ذکر تنسردرآن امده کتاب پهلوی دینکرد است که ازتنسر به عنوان رئیس نگهبانان آتشکده نام برده شده وهمچنین درسنگ نوشته های نقش رجب هم اسم تنسر آمده است.
وکتابهای تاریخی دیگری که نام تنسر درآنها آورده شده به ترتیب تاریخی عبارتند از: 1- مروج الذّهب مسعودی 332 هـ.2- التنبیه والاشراف مسعودی 345 هـ. 3- تجارب الامم مسکویه 421 هـ .4- تحقیق ماللهند ابوریحان بیرونی 422 هـ. 5- فارسنامه مؤلف گمنام اوایل قرن6 هـ .6-تاریخ طبرستان 7- زبدة التواریخ ابوالقاسم عبدالله بن محمد کاشانی .
تمامی این اخباری که درمورد نامۀ تنسرذکر می شود منبعشان رساله ای بوده به زبان پهلوی درصدراسلام که ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرده است.والان نه اصل پهلوی آن موجود است ونه ترجمۀ عربی آن فقط ترجمۀ فارسی آن که ازروی ترجمۀ عربی انجام شده موجود است که ابن اسفندیار آن را در تاریخ طبرستان آورده است.که احتمالاً درسال 612 هـ بوده ومنبع کتاب مینویی هم تاریخ طبرستان است .
درمورد تاریخ نگارش این نامه اختلافاتی وجود دارد اما همۀ نویسندگان اعتراف به اهمیت نامه به لحاظ ذکر وضع سیاسی واداری ساسانیان دارند،واکثراً هم معتقدند که این نامه در زمان ساسانیان نوشته شده است.
مسعودی درمروج الذّهب می گوید :نامۀ تنسر که تفضیلات بی نهایت مهمی راجع به وضع سیاسی واداری شاهنشاهی ساساتیان در بردارد،رسالۀ ادبی است که در عهد خسرو اول انشاء شده است.
نامۀ تنسر درجواب نامۀ شاه طبرستان نوشته شده است ،اردشیر وقتی اکثر شاهان ملوک الطوایفی را شکست داد با شاه طبرستان <گشنسب> با مدارا برخورد کرد وبه آنجا حمله نکرد ،واز طرفی گشنسب وقتی فهمید چاره ای جز اطاعت ندارد نامه ای نوشت به تنسر وسؤالاتی راجع به شیوۀ حکومت اردشیر پرسید که تنسر هم درجواب این نامه رانوشت.
گزیده ای ازنامۀ تنسر:
ابتدای نامه تنسر به بیان علل گوشه گیری خود می پردازد ؛پنجاه سال است تا نفس امّاره خویش را براین داشتم به ریاضتها که از لذت نکاح ومباشرت واکتساب اموال ومعاشرت امتناع نموده ونه درد دل کرده ام ونه خواهان آنکه هرگز ارادت نمایم وچون محبوسی ومسجونی دردنیا می باشم ،تا خلایق عدل من بدانند وبدانچه برای فلاح معاش وفلاح معاد وپرهیز ازفساد ازمن طلبند ومن ایشان راهدایت کنم گمان نبرند وصورت نکنند(تصورنکنند)که دنیا طلبی رابه مخادعه ومخاتله (فریب) مشغولم وحیلتی توهم افتد،برای آن بود که اگر کسی را به رشد وحسنات وخیر وسعادت ،دعوت کنم.اجابت کندونصیحت رابه معصیت رد نکند....مراچه زهرۀ آن باشد که دلیری کنم ودر دین چیز حلال را از زن وشراب و... حرام کنم که هرکه حلال حرام کند همچنان باشد که حرام حلال داشته.
صلاح دین ودنیا:
عجب مدار از حرص ورغبت من به صلاح دنیا، برای استقامت قواعد احکام دین،چه دین وملک،هردو به یک شکم زادند.دَرسیده(توأمان هستند،به هم چسبیده)هرگز ازیکدیگر جدا نشوند وصلاح وفساد وصحت وسقم هردو یک مزاج دارد.(دین ازسیاست جدا نیست)
ظلم وعدالت:
بدان که سنت دواست سنت اولین (کیش خالص باستان)وسنت آخرین (کیش وآئین متداول دوران تنسر)سنت اولین عدلست،طریق عدل راچنان مدروس(کهنه) گردانیده اند که اگر دراین عهد یکی رابه عدل می خوانی جهالت اورا براستعجاب واستصعاب می دارد وسنت آخرین جوراست ،مردم با ظلم به صفتی آرام یافتند ،که ازمضرت ظلم به منفعت تفضیل عدل وتحویل ازاوراه می نبرند (برتری عدل را برظلم نمی فهمند)تا اگر آخرینان عدلی احداث می کنند ،می گویند لایق این روزگارنیست،بدین سبب ذکر وآثار عدل نماند .... ترا حقیقت همی باید شناخت که بر تبدیل آثار ظلم اولین وآخرین می باید کوشید ،اعتبار براین است که ظلم درهر عهدی که کردند وکنند نا محمود است اگر اولین است اگر اخرین .
احیاء دین:
تنسر معتقد است اسکندر تمام کتابهای دینی را آتش زده وازبین برده ،وحکومت ملوک الطوایفی که ایجاد شد وفسادهایی که از آن ناشی شد هیچ اثری از دین نگذاشت.
سپس می گوید:لابد چاره ای نیست که رأی صایب صالح در احیاء دین باشد ، وهیچ پادشاه را وصف شنیدی ودیدی ،جزشهنشاه راکه برای این کار قیام نمود، وبر شماجمع شد باذهاب(رفتن)دین که علم انساب واخبار وسیرنیز ضایع گردید وازحفظ فرو گذاشته...وهیچ برخاطر ندارید ازکارهای عامه وسیرملوک ،خاصه علم دین که تا انقضای دنیا آن را پایان نیست.
وشبهتی نیست که درروزگار اول با کمال معرفت انسان به علم دین وثبات یقین مردم را به حوادثی که واقع شد در میان ایشان به پادشاهی صاحب رأی حاجتمندی بود ودین راتارأی(حاکم)بیان نکند قوامی نباشد.
منبع:
نامۀ تنسر به گشنسب به تصحیح مجتبی مینویی،چاپ اول،1311،چاپ دوم1354،تهران مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران