اندیشه سیاسی آیت الله جوادی آملی (ولایت فقیه،سلطه یا مدیریت)
آیتالله جوادی آملی فیلسوف، مفسر قرآن و از
استادان برجسته حوزه علمیه قم ویکی ازمراجع تقلید شیعه،معتقدند ساختار حکومت
اسلامی بر اساس نظام امامت و ولایت استوار میباشد و در عصر غیبت فقیه جامع شرایط
به عنوان نزدیکترین فرد به امام معصوم(ع)،که از بیشترین درجه از صفات
جمال وجلال خداوند برخوردار است ، رهبری و ولایت امر را بر عهده دارد. حقیقت چنین
حاکمیتی، حاکمیت وحی و قانون الهی در عصر حضور و ولایت و فقاهت و عدالت در عصر
غیبت خواهد بود. (منظور ازحاکمیت و ولایت ؛مدیریت اجرای احکام اسلامی است)
مشروعیت
چنین حکومتی براساس نصب و اذن الهی میباشد و مردم، هرچند نقشی در مشروعیت بخشیدن
به حکومت اسلامی ندارند، اما برپایی و تشکیل حکومت اسلامی،بدون همراهی مردم امکان
پذیر نمی باشد.
انسان خلیفة الله:
ایشان معتقدند :انسان وهرموجودی که ازصفات خداوند برخوردارباشد خلیفة الله می شود یعنی به اندازۀ وسعت وجودیشان هرچه قدر ازصفات جمال وجلال خداوند دارا باشند خلیفه خدا هستند (البته این با خلیفة الهی انسان منافاتی ندارد)
وانسانی که صفات کمال وجمال جزء ذات وجودش شدوکامل شد اومظهر خلافت وربوبیت خداوند برروی زمین می شود.
ضرورت حکومت:
درنظر ایت الله جوادی اصل حکومت ضروری است به دو دلیل ،1-دلیل ایجابی:اجرای احکام اسلام ،برقراری عدالت 2-دلیل سلبی:نفی طاغوت وجلوگیری ازظلم.....
دراین خصوص ایشان می فرمایند:اسلام ازآن جهت که دین الهی است واز آن جهت که کامل وخاتم همه مکتبهاست ،برای اجرای احکامش وبرای ایجاد قسط وعدل درجامعه، حکومت ودولت می خواهد.
برای نبرد با طاغوت وستیز با ظلم وتعدی طاغوتیان حکومت وحاکم می خواهد.(ولایت فقیه ،ولایت فقاهت وعدالت ص76
وهدف این حکومت احقاق حقوق مردم اجرای عدالت وتأمین سعادت جامعه است.
ولایت فقیه:
پرسشی که بعداز اثبات ضرورت حکومت مطرح می شود این است که حاکم کیست؟
پاسخ می دهند:تنها کسی حق ولایت وسرپرستی انسان وجامعه بشری رادارد ،خالق انسان وجهان است وازمیان انسانها آن کسی می تواند جانشین خداوند باشد وازسوی اوبرمردم حکومت کند که درمقام علم وعمل عصمت داشته باشد ،یعنی هیچ خطا ولغزشی ازاودرعلم وعملش رخ ندهد دراین صورت علم وعملش مطابق وتابع علم وعمل خداوند خواهد بود(همان97)
اما دردوران غیبت چه کسی حاکم باشد ،این جاست که نظریه ولایت فقیه مطرح می شود؛(ولایت یعنی نهادینه سازی دین در زندگی اجتماعی).
که ایشان آن رادر دوران غیبت نه ازسنخ ولایت تکوینی می داند نه از سنخ ولایت تشریعی وقانوننگذاری ونه ازسنخ ولایت برمحجوران بلکه آن را ولایت مدیریتی می داند برای اجرای احکام وتحقق ارزشها وکمال رساندن افراد جامعه .واز آنجایی که حاکم باید احکام اسلام را اجرا کند باید عالم به آنها باشد یعنی اینکه حاکم باید فقیه باشد.
وشأن فقیه عبارت است از:1-حفاظت دین 2- افتا 3- قضا 4- ولا یعنی اینکه حاکم پس ازاجتهاد وبدست آوردن احکام اسلام موظف به اجرای آنهاست ودرسایر امور واقعه مثل امور سیاسی –فرهنگی و....به تطبیق با قوانین اسلامی واجرای احکام ثابت الهی مبادرت می ورزد واین ولایت مطلقه است.
ولایت مطلقه با سه امر تبین می شود: 1- فقیه عادل مسئول همه ابعاد دین است ،شرعیت واعتبار همۀ امور به او برمی گردد.
2- اجرای همۀ احکام اسلامی چه به مباشرت یا تسبیب (تفویض) به افراد صلاحیت دار
3- هنگام تزاحم دراجرای احکام ولی فقیه برای مصلحت مردم ونظام می تواند برخی احکام را موقتاً متوقف کند یا در مواردی اهم را برمهم مقدم کند.
که از آن به ولایت فقاهت وعدالت یا ولایت دین وخدا تعبیر کرده اند
جایگاه مردم :
درنظر ایت الله جوادی حکومت دینی بدون حمایت مردم نه توان تشکیل دارد ونه توان استمرار (نسبت دین ودنیا220)اما ایشان مردم سالاری به معنی سلطه اکثریت براقلیت را نمی پذیرند معتقداند هیچ سلطه ای نباید پذیرفته شود مگر سلطه خداوند ،چون خداوند خالق انسان است پس ربوبیت وحاکمیت انحصاری ازآن خداوند است چون خالق شیئ از ذات ،هویت ،علل وعوامل رشد وسقوط آگاهی دارد ،پس هرنوع حاکمیتی روی زمین نامشروع است .وآنچه هست مدیریت است نه سلطه ،ومردم سالاری بر این مبنا :اینکه افراد با هدایت دین به تدبیر عقلانی زندگی سیاسی خود برای رسیدن به سعادت بپردازند.
واز نظرایشان مراجعه به رأی مردم الزامی است برای کارآمدی حکومت دینی ،اما رأی مردم مبنای مشروعیت نیست بلکه رأی اکثریت کاشف حق است نه مولّد حق.
رأی اکثریت درمقام اجرا وعمل ودرمرحله استیفای عملی حقوق آنها اعتبار دارد ولازم الاجرا است .
عرصۀ تأثیر رأی به دو قسم تقسیم می شود :عرصۀ امرالله یعنی عرصۀ قوانین واحکام اسلام که دراینجا رأی مردم نمی تواند برخلاف آنها باشد واعتبار رأی به عدم مغایرت با این احکام است .
اما حیطۀ امرالناس :که شارع الزام خاصی دربارۀ آنها ندارد واین امور بر اساس آرای مردم هدایت می شود ودولتمردان موظفند طبق خواسته آنها به مدیریت جامعه بپردازند ومراجعه حاکم به رأی آنان الزامی است براساس آیات شورا وسیرۀ حکومتی اسلام ،اگرچه معصوم ملزم به عمل به آنها نبود اما غیر معصوم ملزم به رأی اکثریت است .
بنابراین حکمرانی درسه بخش قانون گذاری ،اجرای قانون ونظارت قابل تلخیص است ،دربخش نخست که امرالله است رأی مردم مبنا نیست اما دربخش دوم وسوم که امرالناس است رأی مردم تعیین کننده است .
منابع:
جوادی آملی ،عبدالله ،1383 ولایت فقیه ولایت فقاهت وعدالت ،تحقیق محمد محرابی ،قم ،اسراء
جوادی آملی ،عبدالله ،1383 نسبت دین ودنیا ،بررسی ونقد نظریه سکولاریسم ،تحقیق علیرضا روغنی موفق، قم، اسراء
میراحمدی منصور 1388 ،نظریه مردم سالاری دینی ،مفهوم ،مبانی والگوی نظام سیاسی،تهران ،دانشگاه شهید بهشتی
الله اعلم
تیرماه 1393
گرمابی
نکته ی مهمی که در این نظر می خواهم بیان کنم این فرضیه است که همان طور که اراده ی یک فرد در حاکم کردن نظر خدا یا نکردن آن بر مسایل الهی و دینی محل توجه است و نه اراده ی کسی غیر از او، به همین صورت اراده ی یک جمع یا ملت هم در حاکم کردن نظر خدا یا نکردن آن یا نصف و نیمه حاکم کردن آن بر جامعه ی خود نافذ است و هیچ ذی نفوذی، محق تر از اراده ی ملت در این زمینه وجود ندارد.
بله پس از اینکه نفس صاحب اراده ی فرد و یا اراده ی جمعی یک جمع کار خود را کرد آنگاه در قیامت و یا همین دنیا نتیجه ی کار خود را می بیند. اگر درست کار کرده باشد خیر وگرنه شر و یا بخشش خداوند پاسخ آن است. اما اینکه بخواهیم اراده و آزادی یک فرد در عمل به شریعت و یا یک ملت در انتخاب حاکم را کنار بگذاریم و اراده ی گروه دیگری را جایگزین آن کنیم اصلا کار درستی نیست.
بله درست است که صرف خواست و اراده ی یک فرد باعث حقانیت یا مشروعیت امر خواسته شده نمی شود همین قضیه هم در مورد جمع است اما همان گونه که کسی در اراده ی یک فرد برای تصمیم در مورد زندگی نمی تواند تصرف کند و اراده ی خود را جایگزین اراده ی او کند، همین گونه در اراده ی یک جمع نیز نمی توان به بهانه ی مشروع کردن نفوذ کرد.
علیرضا کاظمی