وبلاگ اندیشه ، محمد گرمابی

سیاسی-اعتقادی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ب.ظ

روابط دولت - ملت و تاثیر آن در ساختار حکومت

روابط دولت – ملت وتاثیر آن در ساختار حکومت

هر جامعه در طول حیات خود گرفتار مشکلاتی می شود که اگر راه حلی برای آنها پیدا نشود جامعه رو به زوال خواهد رفت .

یکی از معضلاتی که در عصر معاصر ایران با آن مواجه شد رابطه دولت و ملت بود .

دردوران  قبل از مشروطه رابطه دولت - ملت مبتنی بر مناسبات رعیت پادشاه بود ،رعایا مثل برده هیچ دخالتی در سرنوشت خویش نداشتند ،جان و مالشان در دست شاه بود . اما در اواخر دوره قاجاریه به دلیل افزایش ارتباط با غرب گروه های جدید ، کوچک اما قدرتمندی مثل بازرگانان ، روشنفکران  پیدا شدند و روابط دولت - ملت را متلاطم کردند  وحکومت نتوانست پاسخگوی این معضل باشد لذا گرفتار بحران شد.

در مقطع زمانی پایان عصر قاجاریه با توجه به بحران پیش آمده در خصوص رابطه دولت – ملت نظریاتی مطرح شد که ما در این نوشته سعی در بررسی آنها داریم .

                                                                        عدالت خانه

در خصوص مسئله رابطه  دولت ،ملت که  یکی از مسائل مطرح در اندیشه تشیع بوده واز آنجایی که هرنوع حکومت در مذهب تشیع غیر از حکومت ائمه جائر می باشد وهر نوع همکاری هم با دولت جائر  ممنوع بوده مگر در شرایط اضطراری برای دفع مفسده یا انجام مصلحتی که در این  صورت همراهی با دولت مجاز دانسته می شد .

همین امر باعث شد که در برخی موارد مردم در مقابل حاکم قرار بگیرند یا در صورت تعارض نظر حاکم با فقیه جانب فقیه را بگیرند که همه این موارد معضلی شده بود برای دولت مستقر .

در اواخر قاجاریه علما و نظریه پردازان برای پاسخ به این مشکل نظریه عدالت خانه  و بعداَ مشروطه را مطرح کردند که بنابر این نظریه اگر چه حکومت مستقر نامشروع است اما از باب دفع افسد به فاسد (نظریه نائینی ) یا نظریه مقدمه واجب آخوند خراسانی  (دفع ظلم واجب است، مشروطه باعث دفع ظلم می شود پس مشروطه واجب است ) همکاری و همراهی مردم با دولت و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی مشروع و مطابق با دیانت دانسته شد

و از طرفی با طرح نظریه مشروطه مسئله استبداد که آزادی انسانها را در برابر حاکمان زیر سوال می برد رفع می شد و همچنین مساوات همه در برابر قانون که مخدوش بود نیز حل می گردید    

مراد از آن این می شود که مشروطه یک نظام در حد ذات خود غیر مشروعی است که در شرایط فعلی همراهی و مشارکت با آن ایرادی ندارد و مطابق با دیانت می باشد، یعنی نظامی است که گر چه ولایت جور در آن حضور دارد لکن مردم با حضور در بخشی از اقتدار به کنترل ظلم پرداخته و لااقل مانع از رفتار و عمل ظالمانه آن می شوند.

در نظام مشروع دینی هم ولایت باید نصبی الهی داشته باشد و هم والی باید رفتاری عادلانه و در چارچوب شریعت داشته باشد .مشروطه نظامی بود که در شرایط محرومیت از خصوصیت نخست ،دست کم ویژگی دوم را تأمین می کرد .

این نظریه در مرحله نخست اگرچه پیروزیهای بدست آورد اما در رقابت با رفتار و عمل نظریه پردازان دیگری قرار گرفت که نسخه دیگری برای حل مشکلات ایران تجویز می کردند ،اینها معتقد بودند رابطه دولت - ملت ، با حضور دین در عرصه سیاست  درست نمی شود

                                                          سکولاریزاسیون

راه حل دیگری که در عصر مشروطه  برای رفع مشکل رابطه دولت و ملت مطرح شد؛ نظریه سکولاریزاسیون یا جدایی دین از سیاست بود طرفداران این نظریه اندیشمندانی مانند :آخوند زاده ،ملکم خان ، تقی زاده و ...

معتقد بودند سلطنت باید مستقل از دین باشد چون دین و وحی را منشاء خرابی و ویرانی می دانستند اینها مشکل ایران را از همان زاویه ای می دیدند که غرب رفته و معتقدند باید برای حل آن هم همان مسیر غرب را رفت تا به توسعه رسید (رنسانس و کنار گذاشتن دین ).در حالی که هیچ توجهی به تفاوتهای فرهنگ ایران با غرب نداشتند.

چون در غرب عصر رنسانس که این نظریه مطرح شد شرایطی متفاوت با ایران قرن 19 داشت:در غرب کلیسا قدرت داشت ، فئودالها و خوانین در مقابل کلسیا قرار دارند ، در حالی که در ایران شاه که نشان دهنده اقتدار خوانین است قدرت دارد و مذهب با آن مبارزه می کند .

،دیگر اینکه مسیحیت در تضاد با علم وعقل بود در حالی که در اسلام ؛ وحی و عقل در یک راستا و تأیید کننده هم هستند وحتی عقل یکی از منابع فقه تشیع دانسته می شود .

در کل امثال آخوندزاده ها وملکم خانها بدون توجه به این تفاوتها می خواستند نسخه غرب را برای ایران بپیچند که این شدنی نبود .

دلایل ناکامی سکولاریزم در ایران :

سکولاریزم در غرب در طی  چهار سده توانست به ثمر بنشیند ،در طی این مدت فلسفه ،ادبیات و هنر غرب هم با آن همراه شد یعنی سکولاریزم توانست فرهنگ بومی غرب شود .در حالی که در ایران درطول 24 ساعت می خواستند کشور را سکولار کنند ومعتقد بودند ما می توانیم از تجربه غرب استفاده کنیم ،از عقل ،علوم وفرهنگی که غرب در طی این سالها به آن رسیده به تقلید استفده کنیم و سریعا به سکولاریزم و توسعه غرب برسیم .

در حالی که غافل از این بودند که در ایران دین در ذات ایرانیها ریشه دوانده بود و فرهنگ ایران نمی توانست آن را نادید گرفته و به سمت سکولار شدن برود ،اگر مردم وعلما قبلا حاکم را جائر می دانستند با اجرا ی سکولاریزم و سکولار شدن حاکم ،دیگر اورا کافر دانسته ومقابله با اورا واجب .

اما با همه این تفاوتها با افول عدالت خواهی که ریشه در فرهنگ ایرانی داشت و مطرح شدن مشروطه غربی روشنفکران کشور با کمک نفوذ غربیها توانستند دینمداران را کنار بزنند و با بروز اختلاف میان رهبران جنبش و شرایط بین المللی و جاذبه ای که غرب پیدا کرده بود و همچنیین نفوذ بیگانگان ، سکولارها ظاهرا برتری پیدا کردند  واین عوامل موجب روی کار آمدن  رضا خان شد و با این حال بازهم رابطه دولت و ملت حل نشده باقی ماند.

                                                            نظریه پردازان رادیکال

زمینه های تکوین مارکسیسم :

نظریه سوم که در خصوص مشکل رابطه دولت - ملت مطرح شد مارکسیسم می باشد

این اندیشه هم مانند سکولاریسم با مبانی معرفتی و فرهنگی ایران در تعارض بود ،زیرا کمونیسم در غرب با توجه به مشکلاتی که اقتصاد لیبرالیستی ایجاد کرده بود ،مطرح شده بود .

در نظر اندیشمندان لیبرالی مانند مالتوس ،ریکاردو و اسمیت دولت حق هیچ گونه دخالتی در اقتصاد را ندارد حتی در اندازه کمک و حمایت از فقرا و کارگران ،چون معتقد بودند تنها راه توسعه کشور عدم مداخله دولت در امر اقتصاد است ونتیجه این تفکر فشار اقتصادی شدید بر طبقات پایین جامعه بود .

در چنین شرایطی بود که مارکس با بهره گیری از آموزه های هگل و فوئر باخ جهت رفع مشکلات سرمایه داری و اقتصاد آزاد اندیشه کمونیسم را مطرح کرد و معتقد شد که تنها راه اصلاح جامعه حل تضادهای اجتماعی و طبقاتی است که فقط با یک تحول انقلابی امکان پذیر است .

این اندیشه ابتدا در ایران بازتاب زیادی نداشت اما بعد از جنگ جهانی دوم و حضور نظامیان شوروی در ایران نظر برخی از سیاسیون را بخود مشغول کرد و حتی برخی از نظریه پردازان سعی کردند که مارکسیسم را به صورت یک اندیشه بومی ایرانی در آورند لذا برخی از روشنفکران مانند گروه فرقان و یا سوسیالیستهای مسلمان را برآن داشت جهت رفع این معضل اندیشه های التقاتی اسلامی – مارکسیستی را مطرح کنند وحتی تفسیری کمونیستی از قرآن ارائه دهند که این امور یک حالت مضحک ایجاد کرده بود و به هیچ وجه نتوانست با فرهنگ ومبانی معرفتی جامعه ایران به صورت کامل درآمیزد و بومی شود .

درکل اندیشه های لیبرالی با توجه به نفوذ و امکاناتی که ابتدا انگلستان و بعد آمریکا در ایران داشتند نه در میان توده مردم بلکه در میان برخی روشنفکران و سیاسیون تأثیر گذاشته و باعث جذب آنها شده بود  اما اندیشه های مارکسیستی با توجه به حمایت شوروی و همچنین انقلاباتی که در برخی از کشورها مثل کوبا واکثر کشورهای امریکای لاتین وبرخی کشورهای دیگر با توجه به این اندیشه های ایجاد شده بود این ذهنیت را در میان بعضی از روشنفکران ایجاد کرد که با توجه به این افکار میشود انقلاب کرد ومردم ایران را از سیطره امپریالیزم نجات داد ،اما در کل این نظریه هیچ گاه در اقتدار سیاسی ایران سهیم نشد .

 

                                                                    ولایت فقیه

 

دوقرائت از مشروطه :

دردهه چهل نظریه دیگری جهت حل مسائل اجتماعی ایران مطرح شد که در امتداد جنبش عدالت خانه بود جنبشی که جهت به قید و بند کشیدن استبداد ایجاد شده بود اما در مسیر به مشروطه رضایت داد لفظی که به حکومتهایی که مجلس قانونگذاری داشتند اطلاق می شد .

رساله تنبیه الامه

نظریه عدالت خانه یا مشروطه ریشه در ابعاد فرهنگی جامعه شیعی داشت ،که استحکام فقهی آنرا در« رساله تنبیه الامه و تنزیه المله »میرزای نائینی که به تایید آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی رسیده بود ، می توان دید: این رساله در زمانی نوشته شد که نزاعهای پس از مشروطه به اوج خود رسیده ،شاه قاجار آخرین تلاشهای خود را انجام می دهد که با کمک روسیه و توپهای لیاخوف بتواند اقتدار خانی و قبیله ای را باز گرداند که موفق نمی شود و از طرفی افرادی مثل یپرم خان عضو لژ فرماسونری در راستای سیاستهای انگلیس شیخ فض الله را به دار می کشند اما میرزای نائینی در تحلیل خود فقط یک جریان تاریخی –اجتماعی را می بیند که آن هم استبداد شاهی و اعمال و رفتار آن است که در فقه شیعه نامشروع است .

در نظر نائینی مذهب و جامعه با هم در مقابل استبداد بسیج شده اند و اختلاف عقیدتی این دو گروه با هم خرافاتی بیش نیست

در اندیشه ایشان آزادی و مساوات معنایی دینی دارد یعنی آزادی به معنای رهای از استبداد نه رهایی از دین و مساوات هم به معنای برابری  در مقابل قانون نه برابری مسلمان و غیر مسلمان وایشان تاکید میکند که معنای غیر از این را مگر در خواب ببینیم  ؛ که بعدها طالقانی در برابر نائینی می گوید غربیها آزادی را به معنای آزادی از دین گرفتند و رجال سیاسی ایران هم با شبیه سازی راه غربیها را رفتند .

کاستی های جنبش مشروطیت

جنبش مشروطیت علاوه بر جنبه های مثبت زیادی که داشت کاستی هایی هم داشت که از جمله آنها :نظریه پردازان مشروطه از تفکر جدیدی که با حمایت نظام و سلطه جهانی غرب به عرصه زندگی ایرانیان  وارد می شد غافل بودند و زمانی متوجه شدند که دیر شده بود و گرفتار خسارات ناشی از آن شدند .

در این دوره جامعه ایران برای نخستین بار با جریانهای اجتماعی و فکری غرب مواجه شدند اما نظریه پردازان ؛ این میدان جدید را با رقابتهای استبداد قبیله ای اشتباه گرفتند و از همه امکانات مذهبی و تاریخی جامعه استفاده نموده پیروز شدند اما مشروطه خواهان از جریان غربی شدن وسکولار شدن غافل گردیدند و میدان را به آنها واگذار کردند  و در نتیجه استبداد جدیدی در چارچوب حرکت استعماری غرب پدید آمد .

نظریه پردازان مذهبی که مشروطه را در چارچوب فقه شیعه پیگیری می کردند ندانسته باعث شدند مواضع کسانی که مشروطه را در بستر اندیشه غربی پی گیری می کنند مخفی بماند و همین باعث شد مشروطه طلبان در شناخت مسائل اجتماعی روز گرفتار مشکلات شوند .

یکی از این مشروطه طلبان مذهبی نائینی بود که در نهایت با یکی دانستن استبداد قبل و بعد مشروطه بازگشت استبداد رضاخانی را به معنی شکست حرکت ایجابی مذهب دانست و به سیاست منفی و سلبی عالمان گذشته بازگشت و از صحنه سیاست منزوی شد و این الگویی  شد برای بسیاری از عالمان و باعث شد نزدیک نیم قرن سیاست سکولار غربی بر جامعه حاکم شود ،در طی این مدت اگر جنبشی صورت میگرفت یا در قالب کمونیسم بود یا لیبرالیسم که غیر مذهبی بود و اگر حرکت مذهبی هم صورت می گرفت در سطح مرجعیت نبود .

رویکرد مجدد به سیاست فعال :

تا زمانی که آیت الله بروجردی زنده بودند با اینکه اقتدار و توان حضوردر صحنه سیاسی داشتند اما به سمت سیاست فعال و ایجابی حرکت نکردند ، بعد از فوت ایشان امام خمینی در آغاز دهه 40 سیاست منفی و سلبی مرجعیت را کنار گذاشت و به سوی یک سیاست فعال و انقلابی تغییر مسیر دادند .

مبنای نظری ایشان ولایت فقیه بود که ریشه در مبنای فرهنگی جامعه شیعی کشور داشت و علما بر آن اجماع داشتند ؛رابطه دولت و ملت که در هیچکدام از نظریات کاملا حل نشده بود در این نظریه به این گسل  ملت – دولت پایان داده شد ،البته این حرکت امام با اتکا به نیروی مردمی و در مقابله با حرکتهای سیاسی چپ و راستی بود که ناکارامدیشان در ایران ثابت شده بود .(

 

رهبری کاریزماتیک

تحلیل انقلاب ایران با الگوی نظری وبر

یکی از تحلیلهایی که در اوایل انقلاب برای تبیین حرکت امام مد نظر قرار گرفت الگوی نظری ماکس وبر بود .

ماکس وبر از نظریه پردازان اوایل قرن 20 می باشد ،دورانی که در آن اثری از تفکر فلسفی و عقل متافیزیک نبود و عقلانیت ابزاری حاکم بود که این هم موجب گسترش بروکراسی شده بود و آفتهای خاص خودش را داشت .

انواع کنش و اقتدار :

در نگاه تفهمی وبرسه نوع کنش و اقتدار وجود دارد : 1- اقتدار عقلانی و بروکراتیک که کنش و رفتار در آن مبتنی بر هدف و سود و زیان و محاسبات دنیای است .

2- اقتدار کاریزماتیک و فرهمندانه که مبتنی بر کنش و رفتار عاطفی است و در رأس اقتدار آن هم یک قهرمان یا یک فرد مقدس قرار دارد و همراهی مردم در آن بر اساس شخصیت استثنایی رهبر است  ودر نتیجه از کنش هدف مندانه خبری نیست .

3-اقتدار سنتی ؛کنشهای آن مبتنی بر عادات و رسوم است  که بصورت طبیعت ثانوی افراد درآمده است .

اما درکل وبر از اقتدار عقلانی مبتنی بر ارزش صحبتنی به میان نمی آورد چون آن را عقلانی نمی داند و معتقد است انتخاب ارزشهایی مثل ؛شهادت ،ایثارو گذشت عقلانی نیستند بلکه انتخاب ارزشها به خاطر یک دلبستگی عاطفی است که در چارچوب اقتدار و کنش کاریزماتیک قرار می گیرد .

در کل تحلیل وبر مبتنی بر زمینه های معرفتی و مسائل اجتماعی ،تاریخی جامعه و دوران خودش می باشد و  بَر همین  مبنا وِبِر خصوصیت غالب بر تمدن غرب را اقتدار بروکراتیک می داند که عقلانیت موجود در آن ابزاری است و ناچاراً انسان در این محیط در ردیف اعداد و ارقام در می آید که الیناسیون و از خود بیگانگی و مرگ خلاقیت انسان از رهاوردهای آن می باشد .

و راه حل وِبِر برای این معضل این است که اقتدار بروکراتیک و دیوان سالارانه غرب با اقتدار کاریزماتیک در هم آمیزد تا از این طریق بروکراسی  بی جان غربی حیات و زندگی پیدا کند .

اما مسیر انتقال اندیشه های وبر :در دهه اول انقلاب بعضی از دانشجوها که در مراکز علمی غرب تحصیل کرده بودند سعی کردند از اندیشه های وِبِر استفاده کنند برای تحلیل انقلاب ،البته اینها افرادی بودند که علقه عملی به جامعه انقلابی ایران داشتند و به همین خاطر تئوری وِبِر را بر دیگر نظریه ها ترجیح می دادند.

آفتهای کاربرد اندیشه وِبِر

اما تحلیل مسائل انقلاب و حرکت امام بر اساس اندیشه وِبِر باعث می شود که حرکت امام و رابطه ایشان با مردم را به یک بعد از شخصیتشان تقلیل داد و دیگر ابعاد امام مانند زمینه های عقلی فرهنگی نادیده گرفته شود

چون رابطه امام با مردم صرفاً عاطفی نبود البته مقدس بود اما در چارچوب فرهنگ شیعه و در امتداد و ارتباط مرجعیت با مردم که یک نوع ارتباط خاص  و عقلانی است و کسی که به عنوان مرجعیت انتخاب می شود با استفاده از عقلانیت ابزاری و همچنین عقلانیت متافیزیکی به استنباط احکام می پردازد ، امری که در فرهنگ غربی و بالتبع در اندیشه وِبِر وجود ندارد .

همانطور که اشاره شد:کسانی که با نگاه وِبِر به رهبری امام نگاه کنند از ظرفیتهای عقلانی ایشان غافل می شوند ،در نتیجه حرکت امام را یک عملکرد فردی رهبری می دانند و این باعث می شود به ولایت فقیه به عنوان یک نهاد مستقر و مستمر توجه نشود و به عنوان یک مرحله گذار که باید به سوی انحای دیگر اقتدار حرکت کرد در نظر گرفته شود که این یک آسیب خطرناک است .

 

بسیج توده ای و جامعه مدنی

جامعه توده وار

وِبِر ،که جایگاه وسیعی در اندیشه سیاسی و اجتماعی غرب دارد ،مساله و معضل غرب را بروکراسی بیان کرد و راه حل او هم ایدئولوژی به همراه رهبر فرهمندانه بود ،که غرب این راه حل را در فاصله دو جنگ جهانی آزمود ؛مارکسیسم به رهبری لنین در سال 1917و ناسیونالیسم و فاشیسم به رهبری هیتلر و موسیلینی که اروپا را به خونینترین جنگ تاریخ کشاندندند.

برخی از اندیشمندان مانند هایدگر و هاناآرنت علت این فاجعه را توده ای شدن جامعه می دانستند ؛توده هایی که تحت تاثیر القائات و تبلیغات هستند ،که اگر در این جامعه در رأس هرم قدرت مدیری صاحب ایدئولوژی قرارگیرد با استفاده از تبلیغات می تواند قدرتی بدست آورد که به قول وِبِر از بمب اتم خطرناکتر  است .

که نتیجه این نوع جامعه در غرب شد ،جنگ جهانی دوم به رهبری هیتلر ،موسیلینی و استالین رهبرانی صاحب ایدئولوژی ، که ارتباط مستقیم با توده مردم داشتند .

انتقال اندیشه های رفرمیستی به انقلاب اسلامی ایران

در انقلاب ایران بعضی از نخبگان سیاسی و کارگزاران اگر چه حرکت امام را در چارچوب فرهمندانه وِبِر تفسیر کردند اما در برابر نقدهای وارد بر آن ناچار به سمت اندیشه های محافظه کارانه و لیبرالیستی مانند ؛پوپر کشیده شدند اما این اندیشه ها در جامعه ایران با موانعی مواجه شدند و نتوانستند توسعه پیدا کنند ،از جمله این موانع حضور زنده انقلاب  و دفاع مقدس در دهه نخست انقلاب بود و دیگری گسترش اندیشه های مارکسیستی در ذهنیت جامعه ایرانی ،اگر چه خود نتوانست قدرت را در دست بگیرد اما  گسترش اندیشه های لیبرالیستی را تحت شعاع قرار داد.

اما در دهه دوم انقلاب دیدگاههای لیبرالیستی به چند دلیل تا حدودی گشترش یافت که عبارتند از:1- رحلت امام و پایان دفاع مقدس 2- فروپاشی بلوک شرق که خودش از موانع رشد لیبرالیسم بود 3- مرجعیت علمی دنیای غرب ونفوذ آن در مراکز دانشگاهی 4- اقتدار سیاسی غرب و حمایت آن از جریانهای همسو

در کل انقلاب اسلامی بر مبنای نظری خود برای نخستین بار شکاف میان دولت و ملت را حل کرد ونتیجه آن هم در دفاع هشت ساله مشخص شد اما متاسفانه بعد از جنگ در دوران سازندگی مسائل نظری انقلاب مورد غفلت واقع شد و مدیران در تحلیل وضعیت از همان تئوریهایی که اندیشمندان غربی برای حل مسائل بعد از جنگ دوم جهانی استفاده کرده بودند را مورد توجه قرار دادند ،یعنی نفی آرمان خواهی و تأکید بر یک نظام سیاسی سکولار که حضور مستقیم توده ها را بدون فیلتر احزاب خطرناکترین عمل اجتماعی می دانستند و معتقد بودند ارتباط با رأس هرم قدرت باید از طریق نخبگان و رجال سیاسی باشد که در قالب حزب متشکل شده اند  و این احزاب هم باید مقید به اصول پولورالیزم و نظام مدنی باشند و از روشهای انقلابی دوری کنند و درچارچوب روشهای رفرمیستی و اصلاح طلبانه بر اساس قواعد سکولار حاکم بر غرب عمل کنند .

پی آمد رفرمیسم در ایران

اما این اندیشه که عاری از آرمانگرایی و در مقابل هرنوع یقین وایمان است نمی تواند در جامعه ای که از فرهنگ دینی برخوردار است و در آن علاوه بر عقل ابزاری عقل متافیزیک و وحی حضوری فعال دارد خود را سازمان دهد چون عملکرد آن در چنین وضعیتی اصلاح طلبانه نیست بلکه انقلابی است چون این حرکت هم باید با ساختار مصوب در قانون اساسی مقابله کند و هم با فرهنگی که ریشه در ذات مردم دارد ودر صورت استیلا در نظر مردم نامشروع خواهد بود ودر نتیجه نمیتواند از همراهی مردم بهره ببرد و ناگزیر برای حفظ اقتدار خود به سوی بیگانه پناه خواهد برد

پست مدرنیته :

نظریه دیگر در این خصوص پست مدرنیته می باشد که ریشه در مبادی معرفتی  و  شرایط اجتماعی - تاریخی  دنیای غرب دارد واز سویی نظریه پردازان پست مدرنیته بیشتر پیشینه چپ داشتند و در دهه های 50و60 تلاشهای نقادانه خود را نتیجه نظامهای اجتماعی غرب و دنیای سرمایه داری و لیبرالیسم حاکم بر آن دنبال می کردند

چون قبل از آن اندیشه های چپ بخشی از نظریاتی بودند که برای حل مشکلات و عوارض نظام صنعتی و حاکمیت بورژوازی شکل گرفتند ودر این بین جریانهای لیبرال هم در آرایش فکری و سیاسی خود از مارکسیسم اثر می پذیرفتند زیرا باید در برابر مشکلاتی که حریف از آن استفاده میکرد  خود را تجهیز می کردند که در این بین ماجرای به سر عقل آمدن سرمایه داری مطرح شد .

لبرالیسم متأخر :

راه حلی که مارکسیسم برای رفع نواقص جوامع غربی ارائه می کرد در عمل کاستی ها و نقصهای خود را به سرعت نشان داد ولبرالیسم با استفاده از همان نقاط ضعف حمله خود را به حرکتهای ایدئولوژیک و رادیکال سازمان داد که دو قربانی در پی داشت:

یکی مردم و دیگری ایدئولوژی که در دهه های آغاز قرن 20 آزمون موفقی پشت سرنگذاشته بودند

به همین خاطر حکمی که برای آن دو صادر شد ٰاز این پس نه ایدئولوژی حق دارد بر موضع رهبری جامعه قرار گیرد و نه مردم حق دخالت مستقیم در قدرت سیاسی را دارند و رابطه بین مردم با رهبری ایدئولوژیک جامعه قطع است .

این باعث شد که احزاب کمونیست پس از جنگ جهانی دوم با شرمندگی از آرمانهای ایدئولوژی خواهانه به سوی مرزهایی که لیبرالیسم ترسیم می کرد گام گذارند.

دیدگاه انتقادی پست مدرنیته :

از دهه هفتاد به بعد اندیشه های پست مدرن در زمینه های فکری فوق فرصت بروز و ظهور یافتند که در اصل نقدی هستند بر مدرنیته

در این دیدگاه تلاش برای رسیدن به حقیقت نیست بلکه تصمیم به ساختن حقیقت است حقیقتی که در متن گفتمانها ایجاد می شود و نسبی است .

باید گفت پست مدرنیته نوعی بررسی نقادانه مدرنیته است و محصول طبیعی آن است وبانسبی کردن شناخت همه داعیه های روشنگری را در معرض تردید قرار می دهد وهمه ایسم ها و رسالتی را که این تمدن برای گسترش و جهانی شدن خود ادعا می کند ْباطل وغیر قابل دفاع می داند

بازتاب پست مدرنیته درایران :

پست مدرنیته در ایران از سوی دو گروه مورد استقبال قرار گرفت :نخست کسانی که علقه های مذهبی و بومی گسترده و قوی دارند گرایش این گروه به پست مدنیته به خاطر مواضع نقادانه آن در برابر جهانی شدن و همچنین ظرفیت این اندیشه برای دفاع از بقاء فرهنگهای غیر غربی است این گروه به خاطر همدلی با انقلاب اسلامی از تحلیلهای پست مدرنیته استفاده می کنند.

مثلا برای اینها اندیشه های فوکو جذابیت پیدا می کند چون انقلاب فرانسه را مدرنیته می داند و انقلاب ایران را انقلابی اسلامی که می خواهد سنتهای فرهنگی را احیاء کند .

گروه دوم که در ایران مجرای ورود اندیشه های پست مدرن شدند کسانی بودند که لبرالیسم متاخر را در اندیشه خود منعکس می کردند

چون لیبرالیسم سده 17و18 براندازانه است و می خواهد دین و سنت را از حیات اجتماعی بیرون کند اما لیبرالیسم متاخر یعنی دوره پایانی قرن بیستم بسیار محافظه کار است چون لیبرالیسم به اهداف خود رسیده و رقیبانش تضعیف شده اند اما بازتاهای آن در کشورهای غیر غربی مثل ایران هنوز رادیکال و براندازانه است و نیاز به ابزارهایی دارد که بتواند با باورهای دینی و سنتی موجود در جامعه مقابله کند و پست مدرنیته می تواند در این راه کمک کننده باشد.

به همین دلیل پست مدرنیته در کشورهایی مثل ایران تا زمانی که به عنوان یک ایدئولوژی حقایق دینی و سنتی را به چالش می کشید مورد توجه شبهه لیبرالها خواهد بود.

دیدگاه اسلام گرایان نسبت به پست مدنیته :

پست مدرنیته تأکیدش بر نسبیت است و اگر گسترش یابد همه عقاید فرهنگها و حقایق را به چالش خواهد کشید ،  

مدرنیته فرهنگ غرب را در مرکز حقیقت می دید حال اینکه پست مدرنیته قرائتهای مختلف فرهنگی را به رسمیت می شناخت لذا اگر در ایران گسترش یابد اسلام و تشیع را حذف خواهد کرد وبه حقیقت مطلق و واحد ناشی از آن کفر خواهد ورزید و هیچ فرصت گفتگویی برای دفاع از اسلام پیدا نخواهد شد گفتگو جایی معنا دارد که حقیقت و معنایی باشد .

لذا باید گفت این اندیشه هم مانند گفتمانهای دیگر وارد شده از غرب به خاطر فرهنگ دینی و سنتی ایرانیان قابل پذیرش نیست .

کلام آخر :

این نوشته بر مبنای کتاب هفت موج اصلاحات دکتر پارسانیا نوشته شده که به نظر این جانب می شود ادعا کرد که دیدگاه موجود در این کتاب نظر حاکمیت خصوصا بخش اصولگرا می باشد

اما به نظر من این اندیشه بر پایه های استوار است که تا حدودی قابل نقد است .

اینکه گفته شود در عصر قاجاریه روحانیت قدرتی نداشتند و شاه به عنوان نماینده خانها و زمیندارها با آنان مخالفت میکرد با ایراداتی مواجه است ، چون روحانیت قدرتمند بودند تا حدی که برخی شاهان قاجار با اجازه آنها تاج گذاری می کردند ، در برخی موارد حاکم را وادار به جنگ کرده اند (جنگ دوم ایران وروس )می توانستند قراردادهای اقتصادی دولت را باطل کنند (جنبش تنباکو )می توانستند قرارداد فروش زمین با خارجیها امضا کنند (فروش زمین برای بانک روس ) در آخر توانستند با همکاری دیگر گروه ها در مقابل حاکمیت بایستندو محدودیت قانونی برای شاه ایجاد کنند .

در خصوص خانهاو زمینداران شاه قاجار به طور کامل نماینده آنها نبود چون این افراد در بحران مشروطه مقابل حاکم ایستادند .

اما بعد از انقلاب که ادعا می شود رابطه دولت و ملت حل شده است باید گفت در دهه اول انقلاب شاید این گفته به دلیل شرایط انقلابی و وضعیت جنگی درست باشد اما بعد از دهه دوم انقلاب با کاهش نقش ارزشهای مذهبی ،ایدئولوژیکی و اولویت ارزشهای اقتصادی کشور و عملکرد ضعیف روحانیت حاکم رابطه دولت و ملت روبه وخامت می رود .

این ادعا که دین ومذهب در ذات ایرانیان است باید اشاره کرد که نفوذ سکولاریزم در افکار عامه مردم ایران نسبت به دیگر کشورهای اسلامی منطقه بیشتر است از جمله ادله ای که  می شود اشاره کرد ،جنبشهای سلفی ،تندرویهاو تعصبات مذهبی و...ودشمنی عموم ایرانیها نسبت به غربیها  که در ایران نسبت به دیگر کشورهای اسلامی بسیار پایین تر است .

منابع :

-          پارسانیا ،حمید ،هفت موج اصلاحات ، قم ،موسسه بوستان کتاب ،1386

-          آبراهامیان ،یرواند ،ایران بین دوانقلاب ،ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی فتهران ،نشر نی

-          روابط دولت وملت در فرمان مشروطیت ،ملایی توانی ،علیرضا ،فصل نامه علوم اجتماعی ،دانشگاه علامه طباطبایی ، ش75 ،1395

 

با تشکر از زحمات دکتر داوودی

:محمد گرمابی

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۰۸
محمد گرمابی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی